فلسطین
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
این مقاله نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه آن را تغییر دهید. در پایان، پس از ویکیسازی این الگوی پیامی را بردارید. |
فلسطین نام سرزمینهایی است که در همسایگی کشورهای اردن، مصر، سوریه و لبنان و در منطقه خاورمیانه قرار دارد.
"فلسطین ("درزبان لاتین، پلستینا"، "زبان عبری، "פלשת"" "پلشت"، "در زبان عربی، "فلسطین") یکی از چندین اسمی است که برای منطقهِ جغرافیایی بین دریای مدیترانه و سواحل رودخانهِ اردن با چندین منطقهِ مجاور آن است. در طول سه هزاره گذشته از انواع مختلفی از تعاریف برای توصیف این منطقه استفاده شده است.
سایر نامهای انگلیسی برای این منطقهِ جرافیایی عبارتند از: سرزمین اسرائیل (زبان عبری، "ארץ ישראל)، سرزمین مقدس (زبان عبری، ארץ הקדש" ، درزبان لاتین، "ترا سانکتا"، زبان عربی، "الأرض المقدسة").
[ویرایش] مرزها و نامهای منطقه
در متون مصر باستان تمامی منطقهِ ساحلی خاورنزدیک که در امتداد ساحل مدیترانه بین مصر جدید و ترکیه بوده استR-t-n-u ( "رتنیو") نامیده شده است. این منطقه به سه ناحیه تقسیم میشد. ناحیهِ جنوبی "رتنیو" ( که Djahy نامیده میشد) شامل اسرائیل جدید و اراضی فلسطینی، ناحیهِ مرکزی شامل لبنان و ناحیهِ شمالی ( که Amurru نامیده میشد) شامل ساحل سوریه تا شمال رودخانهِ اورنتس در نزدیکی ترکیه بود.
در عصر آهن ، پادشاهی اسرائیل بر منطقه ای شامل اورشلیم تا منطقهای در نزدیکی اسرائیل جدید و قلمروی فلسطینی حاکمیت داشت بود و در غرب و شمال بخش عمده ای و نه تمام سرزمین اسرائیل را شامل میشد. پس از تقسیم شدن این حکومت، بخش جنوبی به پادشاهی یهود و بخش شمالی به پادشاهی اسرائیل تبدیل شد.
کلمهِ "فلسطین" از کلمهِ Philistine که نام یک گروه غیر یهودی ساکن در منطقهای کوچک در ساحل جنوبی به نام فیلیستا که مرزهایش در نزدیکی نوارغزه قرار دارد، گرفته شده است. فیلیستا پنج شهر غزه، اشکلون، اشداد، اکرون و جت را در بر میگیرد. در آثار مصری آمده است که افرادی که P-r-s-t ("پلست") نامیده میشدند، از جمله کسانی بودند که در زمان حکومت رامسس سوم به مصر حمله کردند. این قضیه احتمالا به فلسطینیها اشاره دارد. کلمهِ "پلشت" ( در زبان عبری، Pəléshseth ) معمولا در انگلیسی به "فیلیستیا" ترجمه میشود و در کتاب مقدس برای اشاره به ناحیهِ ساحلی جنوبی بکار رفته است. در سالنامههای پادشاه آشوری سارگن دوم ، کلمهِ "پلشتو" برای این معنی آورده شده است. چنین به نظر میرسد که در زمان آشوری ها، قبیلهِ فیلیستا از بین رفته است، ولی نام آن سرزمین همچنان مورد استفاده بوده است. در دورهِ پارس، صورت یونانی این نام برای اولین بار در قرن پنجم قبل از میلاد بوسیلهِ هرودتوس در اشاره به ناحیهای از سوریه به نام Palaistinêi" بکار رفت. ( درلاتین- پلستینا، در انگلیسی - پلستاین). مرزهای ناحیهِ مورد اشارهِ هرودتوس دقیقا عنوان نشده بودند، اما جوزفوس از این نام تنها برای اشاره به ناحیهِ ساحلی کوچک فیلیستیا استفاده میکرد. تولمی نیز از این کلمه استفاده کردژه است. در لاتین ، پلینی نیز برای ناحیهای از سوریه به کار رفته که پیشتر "پلستینا" نامیده شده است.
در دورهِ رومی، ناحیهِ یهود (شامل سامره) دربرگیرندهِ بیشتر اسرائیل و قلمروی فلسطین بوده است. اما پس از شورش بار کخبا، رومیها این مرزها را به ناحیهِ سوریه فلسطین (درلاتین،سوریه پلستینا) (شامل یهود) و سامره گسترش دادند.
در دورهِ بیزانس، کل این منطقه (شامل سوریه، فلسطین، سامره و ایالت جلیل) دوباره " پلستینا" نام گرفت و بین دیوسس اول و دوم تقسیم شد. بیزانسیها همچنین سرزمینی شامل نگو، سینا و ساحل غربی شبه جزیره عرب را "پلستینا سالوتریس" نامیدند که گاهی "پلستینای سوم" نامیده میشد. از دورهِ بیزانس، مرزهای بیزانسی "پلستینا" ("اول" و "دوم") برای اشاره به منطقهِ جغرافیایی بین رودخانهِ اردن و دریای مدیترانه بکار رفته است.
[ویرایش] متون مقدس
در کتب مقدس یهودی در دورهِ پیش از اسرائیل برای اشاره به این ناحیهِ "کنعان" بکار رفته و پس از آن از" اسرائیل " ("ییسرائیل") استفاده شده است. نام "سرزمین یهود" نیز بهمراه چندین عنوان شاعرانه مورد استفاده قرار گرفته است. "سرزمین شیر و عسل"، " سرزمینی که خداوند در آن برای تعیین شما برای پدرهایتان سوگند یاد کرده است" "سرزمین مقدس“، "سرزمین خداوند" و "سرزمین موعود". در مورد سرزمین کنعان آمده است که شامل کل سرزمین لبنان میباشد. چنین به نظر میرسد که در این سرزمین پهناور قبیلههای یهودی البته به همراه سایر گروههای قومی سکونت داشته اند.
وقایع چهار گاسپلز از کتاب مقدس مسیحی تماما در سرزمین فلسطین اتفاق افتاده اند.
در قرآن، کلمهِ در زبان عربی، الأرض المقدسة" ("سرزمین مقدس)، حداقل هفت بار آمده است و یکبار زمانی است که موسی بر فرزندان خدا خوانده شد: " ای قوم من ! وارد سرزمین مقدسی شوید که خداوند برایتان گردانیده و باز پس مروید بر پشتهایتان که زیانتان در آن است.
[ویرایش] پیشینه
[ویرایش] دوره رومی
در نتیجهِ اولین جنگ یهودیان-رومیان]] (66-73)، اورشلیم غارت شد، معبد دوم نابود شد و تنها دیوار غربی باقی ماند. در سال 135، پس از سقوط شورش شورش یهود به رهبری بار کخبا در 132، پادشاه روم هادریان اکثر یهودی ها را از سرزمین یهود بیرون راند و بنابراین بسیاری از یهودیها در سامره و ایالت جلیل بسر میبردند. وی همچنین نام ناحیهِ رومی یهود (اسرائیل) را به "سوریه فلسطین" تغییر داد رومیها همچنین برای ایجاد جنگ روانی سعی بر تغییر نام اورشلیم به آلیا کپیتولینا کردند که این نام جدید دوام نیافت. با گذشت زمان از نام سوریه فلسطین تنها فلسطین باقی ماند و در طول این مدت فلسطین به بخشی سیاسی و اجرایی در داخل قلمروی امپراتوری روم تبدیل شده بود.
[ویرایش] دوره بیزانس (امپراتوری روم شرقی)
در حدود سال 390، فلسطین به سه ناحیه تقسیم شد: "پلستینا پریما"، "سکوندا" و "تریتا" (فلسطین اول، دوم و سوم). " فلسطین اول" شامل یهود، سامره ، ساحل و پری بود که حاکم آن در کاساری زندگی میکرد. "فلسطین دوم" شامل ایالت جلیل، درجزریل پایینی، نواحی شرق ایالت جلیل و بخش غربی دکاپلیس سابق بود و حکومت آن در سایتوپلیس قرار داشت. " فلسطین سوم" شامل نگو، اردن جنوبی که زمانی بخشی از ناحیه عرب بود و پیشتر ناحیهِ سینا بود و پترا مقر حکومت آن بود. نام دیگر فلسطین سوم پلستینا سالوتاریس بود. این تقسیم بندی ناحیهِ عرب را بخشی از اردن شمالی در شرق پری قرار داد. حکومت بیزانس بر فلسطین در زمان تصرف پارسها در سال 614 موقتا خاتمه یافت و سپس بعد از ظهور اسلام در شبه جزیره عرب و فتح منطقه توسط نیروهای اسلام که در سال 635 آغاز شد، حکومت آنها بر این منطقه برای همیشه به پایان رسید.
[ویرایش] دورهِ خلافت
حاکمان مسلمان ناحیهِ "الشام" (عربی سوریه ) را به پنج بخش تقسیم کردند. " جند فلسطین" (در عربی، به معنای "ناحیهِ نظامی فلسطین") شامل منطقهای از سینا تا جنوب دشت آکر بود. با گذشت زمان این منطقه کوچکتر شده و به سینا محدود شد. رفح ، کاسارا، غزه ، جافا، نابلوس، اریحا، راملا و اورشلیم شهرهای اصلی بودند. در ابتدا شهر لده مرکز بود، اما در سال 717 به شهر راملا تغییر یافت. ( پس از زمانی طولانی و مدتها بعد از پایان تقسیم بندی "جندها"، اورشلیم مرکز شد.) "اردن" شامل ناحیهِ شمال و شرق فلسطین بود. تیبراس، لجیو، ایکر، بیسان و تایر شهرهای اصلی آن بودند و تیبریاس مرکز منطقه بود. چندین شورش سیاسی مختلف مجددا این مرزها چندین بار تغییر داد. پس از قرن 10، تقسیم مناطق به جندها کم کم روبه زوال گذاشت و حملات ترکها در دههِ 1070 و سپس جنگ صلیبی اول این فرآیند زوال را تکمیل کرد.
[ویرایش] دورهِ مبارزان صلیبی
رجوع کنید به مقالات جنگ صلیبی و پادشاهی اورشلیم.
[ویرایش] دورهِ مملوک
پس از کنترل دوبارهِ مسلمانان بر فلسطین در قرن 12 و 13، تقسیم بندی نواحی دوباره انجام گرفت و در این مدت مرزها به سرعت تغییر میکردند. در 1263/1291 این کشور بخشی از قلمروی سلطان مملوک در مصر بود.
در اواخر قرن 13، فلسطین در واقع شامل قسمتهای بسیاری از نواحی شیخنشین سوریه یعنی " پادشاهی" "غزه" (شامل آسکالن و هبران)، "کراک" (شامل جافا و لجیو)، "سفاد" ( شامل سفاد، ایکر، سیدون و تایر) و بخشهایی از پادشاهی "دمشق" (در برخی دورهها از جنوب تا اورشلیم) بود.
در اواسط قرن 14، سوریه دوباره به پنج ناحیه نقسیم شد که از بین آنها "فلسطین" شامل اورشلیم (مرکز آن) ، راملا، آسکالن، حبرون و نابلس بود ، در حالی که حوران" شامل تیبریاس (مرکز) بود.
[ویرایش] دوره عثمانی
پس ازپیروزی عثمانی ، این نام به عنوان نامی رسمی دیگر مورد استفاده نبود و دلیل این بود که ترکها اغلب نواحی فرعی را با نام مرکز مشخص میکردند. این منطقه در سال 1516 جزئی از امپراتوری عثمانی شد و تا سال 1660 در واقع بخشی از " ویلایت" (بخش) دمشق-سوریه محسوب میشد تا اینکه از 7 مارس 1799 تا جولای 1799 با اشغال جفا، حیفا و سکارا ارتباطش با دیگر نقاط قطع شد. در 10 می 1832 این منطقه یکی از نواحی ترکی بود که توسط محمد علی تصرف شده بود، اما در نوامبر 1840 دوباره تحت قرمانروایی مستقیم عثمانی قرار گرفت.
نام کهن همچنان توسط عموم و در موارد نیمه رسمی مورد استفاده قرار میگرفت. موارد بسیاری از استفاده از آن در طول سدههای شانزدهم و هفدهم بر جای مانده است. در طول قرن نوزدهم، "دولت عثمانی در مکاتبات رسمی خود، از عبارت "ارض فلسطین" ('سرزمین فلسطین') برای اشاره به ناحیه واقع در غرب رود اردن که در سال 1922 تحت فرمانروایی انگلستان 'فلسطین' نامیده شد استفاده میکرد". اعراب تحصیلکرده، از عبارت "فلسطین"، برای اشاره به کل فلسطین یا بیتالمقدس "سنجاق" یا تنها برای اشاره به منطقه اطراف راملا استفاده میکردند. سلطان عثمانی در سال 1876 در پاسخ به درخواست خاخام ژوزف نانتونک برای صدور اجازه اسکان یهودیان ضمن منع مهاجرت گسترده به فلسطین گفت "تقریبا تمام سرزمینهای فلسطین اشغال شده، و استقلالی که نانتونک به دنبال آن است با اصول اجرایی کشور در تعارض است" و پس از آن نیز دولت عثمانی در سالهای 1884، 1887، و 1888 احکامی علیه اسکان انبوه یهودیان صادر کرد. در سال 1882 شمار چشمگیری از یهودیان شروع به هجرت به سرزمین مقدس کردند و مزارع جمعی (کیبوتس) ایجاد کرده و سرانجام حومه تل آویو را در سال 1909 به وجود آوردند، که بعدها در سال 1921 تبدیل به یک شهر شد. شمار یهودیان فلسطین که در سال 1700 تنها 7,000 نفر بود تا سال 1900 به 60,000 نفر رسید(جمعیت کل فلسطین در این سال 500,000 نفر بود)، که این امر به عقیده کارپات حاکی از آن است که "سیاست عثمانی مبنی بر اجازه به افراد برای مهاجرت و اسکان، و همزمان ممانعت از مهاجرت گروههای انبوه، با موفقیت همراه بوده است".
حکمرانی عثمانی بر منطقه تا زمان جنگ عظیم (جنگ جهانی اول) یعنی زمانی که عثمانی از آلمان و متحدانش جانبداری کرد ادامه یافت. در طول جنگ جهانی اول، همزمان با فروپاشی امپراطوری عثمانی، بریتانیا عثمانی را از بیشتر این مناطق به عقب راند. با پایان امپراطوری عثمانی، شمار یهودیان فلسطین به 55,000 نفر کاهش یافت.
[ویرایش] قرن نوزدهم و قرن بیستم
در اروپا تا پیش از جنگ جهانی اول، "فلسطین" به منطقهای که در مسیر شمال به جنوب از رافیا (جنوب شرقی غزه) تا رودخانه لیتانی (واقع در لبنان) امتداد مییافت اطلاق میشد. این منطقه از غرب به دریا و از شرق به منطقهای که حدود آن به خوبی مشخص نشده بود و صحرای سوریه از آنجا آغاز میشد ختم میشد. در منابع مختلف در اروپا، مرز شرقی در اطراف رود اردن تا شرق امان تعیین میشد. صحرای نگو در این منطقه واقع نمیشد.
بر اساس موافقتنامه سایکس-پیکو در سال 1916، پیشبینی شده بود که بیشتر فلسطین، پس از رهایی از کنترل عثمانی، تبدیل به منطقهای بینالمللی خواهد شد که تحت کنترل مستقیم فرانسه یا انگلیس قرار نخواهد داشت. بلافاصه پس از آن، آرتور بالفور وزیر امور خارجه انگلیس با صدور بیانیه بالفور در سال 1917، سرانجام طرح تاسیس وطن یهودیان در فلسطین را مطرح کرد.
نیروی اعزامی مصر به رهبری انگلیس که تحت فرماندهی ادموند آلن بای، وایکانت اول آلن بای، در تاریخ 9 دسامبر، 1917 بیت المقدس را تصرف کرده و به دنبال شکست نیروهای ترکیه در فلسطین در نبرد مگیدو در سپتامبر 1918 تمامی مشرق را اشغال کرد. <مرجع> هیوز، 1999، صفحه 17؛ صفحه 97.
[ویرایش] فلسطین تحت قیومیت انگلیس (۱۹۴۸-۱۹۲۰)
استفاده رسمی از واژه انگلیسی «فلسطین» با اعطای حکم قیومیت فلسطین به انگلیس بار دیگر رایج شد. در آغاز این دوره، نام «ارتز ییسریل» («سرزمین اسرائیل» به زبان عبری) از طریق یک تمبر پستی در سال ۱۹۲۰، توسط هربرت ساموئل نخستین نماینده انگلیس در فلسطین که بین سالهای ۱۹۲۵-۱۹۲۰ این سمت را در اختیار داشت رایج شد. مقامات وزارت امور خارجه انگلیس به این اقدام وی اعتراض کردند اما با انتقال مسئولیت فلسطین از وزارت امور خارجه به وزارت مستعمرات این اقدام وی به دست فراموشی سپرده شد. در آوریل ۱۹۲۰ شورای عالی متحدین (ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و ژاپن) در کنفرانس سانرمو تصمیماتی رسمی در مورد سرزمینهای تحت قیومیت اتخاذ کرد. بر این اساس بریتانیا قیومیت فلسطین را پذیرفت، اما تصمیمی در مورد مرزهای سرزمینهای تحت قیومیت و شرایطی که این سرزمینها میبایست به موجب آن اداره میشد اتخاذ نشد. چیم ویزمن، نماینده سازمان صهیونیستی در سانرمو، متعاقبا گزارشی در این مورد به همکاران خود در لندن ارائه کرد.
- "هنوز در مورد مسائل مهمی همچون شرایط حقیقی قیومیت و مساله مرزهای فلسطین تصمیمی گرفته نشدهاست. تعیین حدود مرزهای فلسطین و آن بخش از سوریه که تحت کنترل فرانسه قرار دارد انجام شدهاست، که به این ترتیب مرز شمالی و خط شرقی سرحد را که در همسایگی سوریه عرب نشین قرار دارد مشخص میکند. تعیین خط شرقی مرز تا زمانی که امیر فیصل در کنفرانس صلح که احتمالا در پاریس برگزار میشود شرکت نکند قطعی نخواهد شد.
در ژوئیه ۱۹۲۰، نیروهای فرانسه فیصل اول از عراق (فیصل بن حسین) را از دمشق بیرون راندند و به فرمانروایی کم اهمیت وی بر منطقه اردن یعنی جایی که سران محلی سابقا با هرگونه قدرت مرکزی مخالفت میکردند پایان دادند. شیوخ، که پیشتر پیمان وفاداری با شریف منعقد کرده بودند، از انگلیسیها خواستند اداره منطقه را بر عهده بگیرند. هربرت ساموئل خواستار گسترش حیطه اختیار دولت فلسطین تا اردن شد، اما در دیدار وینستون چرچیل و امیر عبدالله از اردن که در مارس ۱۹۲۱ در قاهره و بیتالمقدس انجام شد قرار بر این شد که امیر عبدالله (در آغاز تنها برای شش ماه) از سوی دولت فلسطین اداره این منطقه را بر عهده بگیرد. در تابستان ۱۹۲۱ اردن به سرزمینهای تحت قیومیت ملحق شد، اما از شرط سرزمین ملی یهودیان مستثنی شد. در ۲۴ ژوئیه ۱۹۲۲ جامعه ملل ضوابط سرپرستی انگلیس بر فلسطین و اردن را تایید کرد. در ۱۶ سپتامبر جامعه ملل رسما یادداشتی از آرتور بالفور (لرد بالفور) را که تایید میکرد اردن باید از بندهای مربوط به تاسیس سرزمین ملی یهودیان و نیز «تسهیل» مهاجرت یهیودیان به این سرزمین و اسکان آنان مستثنی شود تصویب کرد. در واقع، در حالیکه اعراب به راحتی میتوانستند در فلسطین اسکان یابند، انگلیسیها از اسکان یهودیان در اردن ممانعت میکردند. (رجوع شود به سند مربوط به ورود یهودیان به اردن) اردن در اصل ۷۷ درصد از فلسطین را تشکیل میداد بدین ترتیب رهبران یهودیان اعتقاد داشتند این امر یک بیعدالتی آشکار و تقسیم ناعادلانه سرزمینی بود که بر اساس اعلامیه بالفور به عنوان سرزمین ملی یهودیان در نظر گرفته شده بود.
اعطای حق قیومیت به دلیل نگرانیهای ایالات متحده آمریکا در ارتباط با جاهطلبیهای استعمارگرانه انگلیس و نیز نگرانیهای ایتالیا در مورد اهداف فرانسه به تاخیر افتاد. فرانسه نیز تا زمانی که اعطای حق قیومیت سوریه به این کشور نهایی نشده بود از توافق در مورد فلسطین امتناع میکرد. به گفته لوئیس،
اعتراضات آمریکائیان به صدور حکم قیومیت به همراه مثلث اختلافات بین ایتالیا، فرانسه و انگلیس به خوبی نشان میدهد چرا احکام قیومیت الف تا چهار سال پس از امضای معاهده کنفرانس صلح پاریس در سال ۱۹۱۹ محقق نشد.... اسناد انگلیس به وضوح نشان میدهد که صبر و دیپلماسی بالفور منجر به صدور نهایی احکام قیومیت الف برای سوریه و فلسطین در ۲۹ سپتامبر ۱۹۲۳ شد.
حتی پیش از آنکه حکم قیومیت در سال ۱۹۲۳ به صورت قانونی اجرا شود (متن ۱۹۲۲: حکم قیومیت جامعه ملل برای فلسطین)، انگلیسیها از واژه «فلسطین» برای نامیدن بخش غربی رود اردن و از «اردن» برای نامیدن بخش شرقی این رود استفاده میکردند. اما، «فلسطین» در معنای سرزمین ملی یهودیان اغلب شامل سرزمینهای هر دو سوی رو اردن است.
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، موقعیت انگلیس در فلسطین به تدریج بدتر شد. این امر ناشی از مجموعهای از عوامل همچون موارد ذیل بود:
- شرایط فلسطین به دلیل حملات بیوقفه ایگرون و گروه لهی به مقامات، نیروهای نظامی و تاسیسات راهبردی انگلیس به سرعت در حال بدتر شدن بود. این امر به روحیه و وجهه انگلیس صدمات شدیدی وارد کرد، و نیز منجر به گسترش مخالفت مردم انگلیس با سرپرستی انگلیس بر فلسطین شده، و افکار عمومی خواستار «بازگشت نیروها به خانه» شد. در این باره سرهنگ آرچر کاست، دبیر ارشد دولت انگلیس در فلسطین، در یک سخنرانی خطاب به انجمن امپراطوری سلطنتی گفت: «اعدام دو گروهبان انگلیسی توسط ارگونها و به تلافی اعدامهایی که توسط انگلیسیها انجام شده بود بیش از هر چیز دیگری منجر به خروج ما از فلسطین شد».
- به دلیل ممانعت انگلیس از بازگشت بازماندگان هولوکاست به فلسطین، و در عوض فرستادن آنان به اردوگاههای پناهندگان در قبرس، یا حتی بازگرداندن آنان به آلمان همانند آنچه در مورد کشتی اکسودس در سال ۱۹۴۷ اتفاق افتاد افکار عمومی جهان به موضعگیری علیه انگلیس پرداخت.
- هزینه نگهداری ارتشی که بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ نفر عضو داشت برای انگلیس که دچار مشکلات اقتصادی پس از جنگ دوم جهانی بود دشوار بود، و یکی دیگر از دلایل درخواست افکار عمومی در انگلیس برای پایان سرپرستی این کشور بر فلسطین بود.
سرانجام دولت انگلیس در سال ۱۹۴۷ اعلام کرد که خواستار پایان دادن به سرپرستی خود بر فلسطین است، و مسئولیت اداره فلسطین را به سازمان ملل متحد محول کرد.
[ویرایش] طرح سازمان ملل برای تجزیه فلسطین
در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، با دو سوم رای اکثریت بینالمللی، طرح سازمان ملل برای تجزیه فلسطین را به تصویب رساند (قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد)، این طرح که برای پایان دادن به مناقشه اعراب و اسرائیل (مناقشه اعراب و یهودیان) در نظر گرفته شده بود سرزمین فلسطین را به دو کشور یهودینشین و عربنشین تقسیم میکرد، و بخش اعظم بیتالمقدس را که شامل بیتاللحم میشد تحت کنترل نیروهای بینالمللی قرار میداد. رهبران یهودیان (و از آن جمله آژانس یهودیان)، این طرح را پذیرفتند، اما رهبران اعراب فلسطین آن را نپذیرفته و از مذاکره در مورد آن امتناع کردند. کشورهای عرب و مسلمان همسایه فلسطین نیز با طرح تجزیه مخالفت کردند. پس از آنکه کمیته عالی اعراب در سال ۱۹۴۷ اعلام شورش در بیتالمقدس کرد جامعه اعراب واکنش خشونتآمیزی نشان داده و دست به درگیری زدند که در نتیجه آن بسیاری از ساختمانها و مغازهها در آتش سوختند. با ادامه کشمکشهای نظامی بین شبهنظامیان فلسطینی و یهودی در فلسطین، حق سرپرستی انگلیس بر فلسطین در تاریخ ۱۵ می۱۹۴۸ به پایان رسید در حالیکه یک روز پیش از آن تاسیس کشور اسرائیل اعلام شده بود (رجوع شود به اعلام تاسیس کشور اسرائیل). همسایگان عرب و ارتشهای آنان (لبنان، سوریه، عراق، مصر، اردن، ارتش جهاد، ارتش آزادیبخش اعراب و اعراب محلی) بلافاصله پس از اعلام استقلال اسرائیل به این کشور حمله کردند، و متعاقب آن جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ درگرفت. در نتیجه، طرح تجزیه فلسطین هیچگاه عملی نشد.
[ویرایش] وضعیت کنونی
پس از وقوع جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸، در موافقتنامههای آتشبس موقت مابین اسرائیل و کشورهای عرب همسایه آن هیچگاه از فلسطین به عنوان یک سرزمین مجزا نامی برده نشد. در این موافقتنامهها فلسطین بین اسرائیل، مصر، سوریه و اردن تقسیم شد.
اسرائیل علاوه بر مناطقی که سازمان ملل متحد تقسیمبندی کرده بود ۲۶ درصد از سرزمینهای تحت قیومیت در غرب رود اردن را نیز تصرف کرد. اردن نیز ۲۱ درصد از سرزمینهای تحت قیومیت را تصرف و به خاک خود ضمیمه کرد. بیتالمقدس به دو بخش تقسیم شد، و اردن بخشهای شرقی از جمله شهر باستانی را در اختیار گرفته، و اسرائیل بخش غربی را در اختیار گرفت. مصر نیز باریکه غزه را در اختیار گرفت.
برای شرح جابجایی وسیع جمعیتی اعراب و یهودیان در جریان جنگ ۱۹۴۸ و در طول دهههای بعدی رجوع شود به مهاجرت در فلسطین و مهاجرت یهودیان از سرزمینهای اعراب.
از دهه ۱۹۶۰ به بعد، اصطلاح «فلسطین» مرتبا در بافتهای سیاسی به کار گرفته میشد. اعلامیههای مختلف، همچون اعلام تشکیل کشور مستقل فلسطین در سال ۱۹۸۸ توسط سازمان آزادیبخش فلسطین به کشوری که فلسطین نامیده میشد اشاره میکرد، و مرزهای آن را با درجات مختلف وضوح تعریف کرده، و از جمله خواستار ضمیمه شدن کل کشور اسرائیل به فلسطین شد. اخیرا، پیشنویس قانون اساسی فلسطین بر اساس کرانه باختری و باریکه غزه پیش از ۱۹۶۷ (جنگ شش روزه) مرزهای فلسطین را تعیین کردهاست. این خط سبز (اسرائیل) بر اساس موافقتنامه خط آتشبس موقت۱۹۴۹ تعیین شده؛ و مذاکرات مربوط به تعیین مرزهای دائمی هنوز انجام نشدهاست. علاوه بر این، از سال ۱۹۹۴، تشکیلات خودگردان فلسطین کنترل بخشهای مختلف فلسطین باستانی را در اختیار گرفتهاست.
[ویرایش] خاستگاه و سیر تحول مساله فلسطین: ۱۹۸۸-۱۹۱۷
مساله فلسطین اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم در سازمان ملل متحد مطرح شد.
اما ریشه مساله فلسطین به عنوان یک مساله بینالمللی، در رودیدادهایی نهفتهاست که تا پایان جنگ جهانی اول رخ داد. این رویدادها منجر شد جامعه ملل فلسطین را به موجب سیستم قیومیت که به تصویب جامعه ملل رسیده بود تحت سرپرستی بریتانیا قرار دهد. در اصل، این سرپرستی قرار بود به صورت موقت و تا زمانی ادامه یابد که فلسطین به استقلال کامل دست مییابد، وضعیتی که در منشور جامعه ملل به رسمیت شناخته شده بود، اما در حقیقت سیر تحول تاریخی این قیومیت منجر به شکلگیری فلسطین به عنوان یک کشور مستقل نشد.
به رغم آنچه که در منشور جامعه ملل آمده بود و خواستار توجه به خواستههای اعراب و یهودیان فلسطین در اعطای حکم قیومیت شده بود اما تصمیم اعطای قیومیت خواستههای مردم فلسطین را مدنظر قرار نداد. این امر اهمیت بسیاری یافت چرا که دولت انگلیس تقریبا پنج سال پیش از دریافت حکم قیومیت فلسطین از جامعه ملل به سازمان صهیونیستها تعهد داده بود سرزمین ملی یهودیان را در فلسطین تاسیس کند، چرا که رهبران صهیونیستها با ارائه شواهد تاریخی مدعی بودند اجدادشان دو هزار سال پیش از پراکندگی یهودیان در فلسطین میزیستهاند.
در طول دوره قیومیت انگلیس بر فلسطین، سازمان صهیونیستها تلاش میکرد شرایط تاسیس سرزمین ملی یهودیان را در فلسطین فراهم کرده و مقدماتی ایجاد کند تا یهودیان و اعراب بتوانند در کنار هم در این منطقه زندگی کنند. اعراب فلسطین احساس میکردند که این طرح منجر به نقض حقوق آنان خواهد شد. آنان همچنین معتقد بودند این امر منجر به نقض تضمیناتی میشود که متحدین در قبال حمایت اعراب از آنان در جریان جنگ جهانی در مورد استقلال به رهبران اعراب داده بودند. نتیجه این امر مخالفت فزاینده اعراب با اعطای قیومیت فلسطین و متعاقب آن توسل اعراب به خشونت علیه یهودیان شد.[1]
[ویرایش] تحلیل ژنتیکی جمعیت منطقه
بر اساس بررسیهای ژنتیکی، جمعیت یهود و فلسطینی از لحاظ ژنتیکی تداخل دارند. مسلمانان فلسطینی دارای عوامل ژنتیکیای هستند که در جمعیت شبهجزیره عرب یافت میشوند و در مورد یهودیها بسیار نادر هستند. یهودیان اشکنازی نیز دارای عوامل ژنتیکیای هستند که در افراد اروپایی دیده میشوند و وجود چنین عواملی در عرب ها بسیار کم است.
دانشمندان علوم ژنتیک توافق دارند که در افراد خاورمیانه در زمانهای پیش از تاریخ تداخل ژنتیکی بوده است. نبل در سال 2000 با انجام بررسی کروموزوم-haplotype Y برای بررسی نژادی یهودیان و مسلمانان فلسطینی عنوان کرد "ژن مشترک برای قسمت عمدهای از کروموزومهایY وجود دارد که نشاندهندهِ اجداد مشترک میباشد" دو مدل هاپلوتایپ که تشکیل دهندهِ کلاید مسلمانان فلسطینی بود در میان یهودیان نیز وجود داشت که "نشاندهندهِ انحراف و یا تداخل از سایر افراد" میباشد. نبل عنوان کرد که این یافته هماهنگ با شواهد تاریخیای است که عنوان میکند که "بخشی و یا کل عربهای مسلمان در این کشور از نوادگان ساکنین محلی، عمدتا مسیحی و یهودی، هستند که پس از پیروزی اسلام در قرن هفت بعد از میلاد به اسلام روی آوردند. این ساکنین محلی در واقع از نسل جمعیت اصلیای که چندین قرن و حتی در دورههای پیش از تاریخ در این منطقه میزیستهاند هستند. [۱] یک بررسی دیگر توسط همین گروه با هدف مشخص کردن ارتباط ژنی میان سه جامعهِ یهودی (اشکنازی، سفاردی و کردی) دو گروه هالپوتایپ کروموزوم YEu9 و Eu10 را به عنوان نشاندهندهِ قسمت عمدهِ نژاد خاورمیانه شرح داد. چنین به نظر میرسد که Eu9 مربوط به شمالترکیه وEu10 مربوط به جنوب آن میباشد. در کردهای مسلمان و یهود Eu9 زیاد است، اما Eu10 که در مسلمانان فلسطینی زیاد است در بین این افراد کم است. این بررسی نشان داد که کروموزومهای Y در عربهای مسلمان و عرب بادیه نشین نشاندهندهِ ارتباطات نژادی با ساکنان جدید منطقه و ارتباطات نژادی دیگر با سایر افراد میباشد. ارتباطات نژادی اولیه در واقع بخشی از کروموزوم مشترک با یهودیها میباشد. طبق طرح ما، مهاجرتهای اخیر همانطوریکه از کروموزومEu 10 ویژه عربها که شامل مدل های هاپلوتایپ مشاهده شده در فلسطینیها و عربهای بادیه نشین مشهود است ،اغلب از شبهجزیرهِ عرب بوده است. این بررسی نشان میدهد که کروموزومهای Y یهودیها بخش مهمی از عوامل ژنتیکی منطقه را شامل میشود و خصوصا یهودیها ارتباط ژنتیکی زیادی با افراد ساکن در شمال ترکیه داشتهاند.
.[۲]
در سال 1902، سیر جمز فریزر در کتابش بنام شاخهِ طلایی که درباره نظریهِ وی در مورد ریشههای مذهب میباشد، عنوان کرد که اکثر عربهای فلسطین از تبار Jebusites و کنعانی هستند:
"ساکنان عرب زبان فلسطین از نژاد قبیلههایی هستند که پیش از حملهِ اسرائیل در منطقه سکنا گزیدند." آنها هنوز به این سرزیمن پایبند هستند. آنها هرگز این سرزمین را ترک نکرده و از آن دل نکندند."
برخی ژنتیکدانان با فریزر موافق هستند. آرنایز-ویلنا و سایرین (2001) فایل ژنتیکی فلسطینیها را با سایر افراد مدیترانهای مقایسه کردند و عنوان کردند که : ریشهِ فلسطییها و ارتباط ژنتیکی آنها با سایر جمعیتهای مدیترانهای، نشان میدهد که هم یهودیها و هم فلسطینیها از نژاد کنعان باستان که در دورههای کهن با مصریها، ساکنان آنتالیا و بینالنحرین آمیخته شده میباشند"
با این وجود نتایج این بررسی نشان میدهد که فلسطینیها از لحاظ ژنتیکی با مصریها، لبنانیها، ایرانیها، کرتان، مقدونیهایها ،ساردنیها، ]]افراد ترک|ترک]]، ارمنیها و همچنین الجزایریها، اسپانیاییها، فرانسوی، ایتالیایی و بایسکیها ارتباطاتی دارند. بنابراین این شرایط نمیتواند پاسخگویی مسالهِ مهاجرت باشد.
آرنایز-ویلنا بعدها از هیات سردبیری مجله اخراج شد و این مقاله نیز برداشته شد[2]. مقامات این مجله عنوان کردند که این مفاله سیاسی بوده و در آن اظهاراتی نامناسب در مورد اختلافات فلسطین و اسرائیل بکار رفته است.
[ویرایش] مسالهِ مهاجرت دیرهنگام عرب به فلسطین
در مورد این مساله که آیا مهاجرت عربها به فلسطین بعد از سکونت یهودیها در آنجا در اواخر قرن 19 اتفاق افتاده بحثها و اختلافات بسیاری وجود دارد.
یوزیل شملز که یک جمعیتشناس است در بررسیهای خود از اسناد ثبتشدهِ عثمانی در مورد جمعیت اورشلیم و حبرون در سال 1905 متوجه شد که اغلب شهروندان عثمانی ساکن در این مناطق، که تشکیل دهندهِ یک سوم از جمعیت فلسطین بودند درهمان محل تولد خود زندگی میکردند. خصوصا در مورد مسلمانان، 1/93% در همان محل تولد خود در فلسطین ساکن بودند و 2/5% از آنها که متولد بخشهای مختلف فلسطین بودند در سایر مناطق غیر از زادگاه خود در فلسطین ساکن بودند و محل تولد 6/1% خارج از فلسطین بوده است. خصوصا در مورد مسلمانان، 1/93.4% در همان محل تولد خود در فلسطین ساکن بودند و 2/5% از آنها که متولد بخشهای مختلف فلسطین بودند در سایر مناطق غیر از زادگاه خود در فلسطین ساکن بودند و محل تولد 6/1% خارج از فلسطین بوده است. در مورد یهودیها (به استثنای افرادی که جزء شهروندان عثمانی نبودهاند) 59% در همان محل تولد خود در فلسطین ساکن بودند و 9/1% از آنها که متولد بخشهای مختلف فلسطین بودند در سایر مناطق غیر از زادگاه خود در فلسطین ساکن بودند ومحل تولد بیش از 39% از آنها خارج از فلسطین بوده است. [۳]
پروفسور جوزف کیکاسولا در امور بینالمللی در مورد جمعیت پراکندهِ فلسطین پیش از مهاجرت صحبت میکند. یکی از دلایل این وضعیت میتواند کمبود نفت در این منطقه باشد. وی همچنین به وجود باتلاقهای زیاد در این ناحیه و مالاریا اشاره میکند. مورخان عنوان کرده اند که ساکنین صهیونیستی باتلاقها را خشک کرده و مالاریا را از منطقه دور کردهاند. [3]
یک اقتصاددان آمریکایی Gottheil بر این باور است که مهاجرت عظیم عربها به فلسطین وجود داشته است:
"دلایل بسیاری برای این باور وجود دارد که در زمان عثمانی و دورههای دولت قیم انگلیس مهاجرت عربها به فلسطین رخ داده است. مهمترین دلیل در این زمینه ارتباط میان اختلاف اقتصادی منطقهای و مهاجرت است که در سطح جهان اتفاق افتاده و مورد پذیرش همگان است. حجم و میزان دقیق مهاجرت عرب به فلسطین و در فلسطین همانگونه که "باچی" عنوان کرده نامشخص است. ناقص بودن اسناد ثبتی در عثمانی و آمار دورههای انگلیس و وجود مهاجرتهای غیرقانونی و پنهانی در این مدت باعث میشود که هرگونه اظهار نظر در این زمینه در واقعی تحلیلی ابداعی باشد. در اغلب موارد افرادی که در زمینه جمعیتشناسی فلسطین- و یا تحلیلات جمعیت شناسی بر اساس اطلاعات خام- کار کردهاند، اذعان کردهاند که محدودیتهای بسیاری در این زمینه وجود دارد و نتایج غیرقطعی هستند."
یهوشوئا پورات بر این باور است که نظریهِ "مهاجرت عظیم عربها از کشورهای همسایه" افسانهای است که "نویسندگان صهیونیست" بوجود آوردهاند. وی مینویسد:
"همانطور که نتایج بررسیهای مورخان و جمعیتشناسان جدید فلسطینی نشان میدهد، جمعیت عرب در اواسط قرن 19 دوباره رشد کرد. این رشد نتیجهِ عامل جدیدی بود: انقلاب جمعیتی. تا دههِ 1850 هیچ گونه افزایش "طبیعی " در جمعیت نبود، اما پیدایش روشهای درمانی نوین و تاسیس بیمارستانهای مدرن توسط مقامات عثمانی و خارجیان مسیحی این وضعیت را تغییر داد. تعداد تولدها ثابت بود، اما مرگ و میر نوزادان کاهش یافت. این شرایط دلیل اصلی رشد جمعیت عرب بود. شکی نیست که کارگران مهاجر از سوریه و اردن به فلسطین آمده و آنجا ساکن شدند. اما در این مورد بحث نشده که قطعا مهاجرت معکوس هم بوده است. بطور مثال در حبرون رسم شده بود که افراد برای تحصیل و کار به قاهره بروند، که در نتیجه گروهی از جمعیت حبرون از قرن 15بطور دائم در قاهره زندگی میکردند. نیروی کار غیرماهر از اردن و اطراف به فلسطین میآمدند، اما در عوض پیش از 1948 بسیاری از فلسطینیان تحصیل کرده که کاری در فلسطین نیافتند جذب اردن شدند. از لحاظ جمعیتشناسی، این انتقالات جمعیتی در مقایسه با عامل طبیعی افزایش جمعیت کمرنگ و کمتاثیر هستند. [۴] "
دانیل پایپس در پاسخ عنوان کرد که مسالهِ "مهاجرت عظیم عربها از کشورهای همسایه" در نیمهِ اول قرن بیست مطرح شده و آمار و بررسیهای جمعیتشناختی که مورد قبول همگان شامل پروفسور پورات است ، آن را تایید میکند. [4]
[ویرایش] وضعیت جمعیتی فعلی
بر اساس آمار ادارهِ آمار مرکزی اسرائیل، درماه می سال 2006، جمعیت اسرائیل برابر با 7 میلیون نفر بود که 77% یهودی، 5/18% عرب و 3/4% از سایر ریشهها بودهاند.[۵] .بر اساس آمار از یهودیهای اسرائیل 68% بومی اسرائیل (متولد اسرائیل)، اغلب نسل دوم و یا سوم از اسرائیلی ها هستند و 10% از جهان عرب ازآسیا و آفریقا هستند. [۶]
طبق آمار فلسطینیها بیش از 4/2 میلیون فلسطینی در ساحل غربی زندگی میکنند. طبق یک بررسی که در ششمین کنفرانس Herzliya دربارهِ تراز امنیت ملی اسرائیل ارائه شد، [۷] 4/1 میلیون فلسطینی وجود دارد. طبق آمار فلسطینیها بیش از 4/1 میلیون فلسطینی دیگر در نوار غزه هستند.
طبق آمار فلسطینیها و اسرائیلیها، جمعیت فلسطین بین 8/9 تا 8/10 میلیون نفر است.
طبق آمار اردنیها، حدود 6 میلیون نفر در اردن زندگی میکنند که اکثر آنها فلسطینی هستند، اما درمورد درصد دقیق فلسطینیها اختلاف وجود دارد و بررسی آن چندان مطلوب برخیها نمی باشد. طبق تخمینها درصد فلسطینیها بین 45 تا 90% میباشد.
[ویرایش] منابع
- ↑ Journal Abstract: Almut Nebel, Dvora Filon, Deborah A. Weiss, Michael Weale, Marina Faerman, Ariella Oppenheim, مارک جی. توماس (2000) عنوان می کند "هاپلوتایپهای کروموزومهای Y عربهای فلسطینی و اسرائیلی نشاندهندهِ ساختهای فرعی جغرافیایی و تداخل عمده با هاپلوتایپهای یهودیان است." Human Genetics 107(6): 630-641.
- ↑ Journal Article: Almut Nebel, Dvora Filon, Bernd Brinkmann, Partha P. Majumder, Marina Faerman, Ariella Oppenheim. 2001. "The Y Chromosome Pool of Jews as Part of the Genetic Landscape of the Middle East". Human Genetics 69(5): 1095–1112.
- ↑ Schmelz, 1990, pp. 15-67.
- ↑ Porath, Y. (1986). Mrs. Peters's Palestine. New York Review of Books. 16 January, 32(21 & 22).
- ↑ Central Bureau of Statistics, Government of Israel. Population, by religion and population group. Retrieved on 2006-04-08.PDF
- ↑ Central Bureau of Statistics, Government of Israel. Jews and others, by origin, continent of birth and period of immigration. Retrieved on 2006-04-08.PDF
- ↑ Error on call to Template:cite web: Parameters url and title must be specified. Please see Template talk:Cite web for instructions on how to use the template..
[ویرایش] جستارهای وابسته
- جنگ شش روزه
- مسجدالاقصی
- قبه الصخره
- دیوار ندبه
- بیتالمقدس ( اورشلیم )، (ایلیا)
- فهرست شهرهای مناطق خودگردان فلسطین