فریدریش نیچه
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
فردریش ویلهلم نیچه (F.W.Nietzsche) (زادهٔ ۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ میلادی - درگذشتهٔ ۲۵ اوت ۱۹۰۰ میلادی). فیلسوف مشهور آلمانی که از مشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفهٔ امروزی بر مبنای سئوالات بنیادینی دربارهٔ بنیان ارزشها و اخلاق، بودهاست.
نوشتههای وی نوع سبک تازه در زبان آلمانی محسوب میشد.نوشتههایی در نهایت ژرفی و ایجاز، آمیخته با افکاری انقلابی که نیچه خود روش نوشتاری خویش را گزین گوییها مینامید.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] زندگی
او در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در روکن واقع در لایپزیک پروس به دنیا آمد. به دلیل مقارنت این روز با روز تولد فردریش ویلهلم چهارم که پادشاه وقت پروس بود، پدرش نام فرزند خود را فردریش ویلهلم گذاشت.
پدر فردریش از کشیشان لوتری بود و اجداد مادری او نیز همگی کشیش بودند. فریدریش نیچه اولین ثمره ازدواج آنها بود. آنها دو فرزند دیگر نیز به دنیا میآورند: الیزابت و ژوزف. وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمه اش زندگی کرد. این محیط زنانه و دیندارانه بعدها تأثیر عمیقی بر نیچه گذاشت. وی از چهار سالگی شروع به خواندن و نوشتن و در ۱۲ سالگی شروع به سرودن شعر کرد. نیچه در همان محل تولد به تحصیل پرداخت.
[ویرایش] تحصیلات
|
تاریخ فلسفه |
---|
ریشههای اندیشه فلسفی |
بر پایهٔ تمدن و مکان: |
فلسفه شرقی |
فلسفه هندی |
فلسفه چینی |
فلسفه ایرانی |
فلسفه اسلامی |
فلسفه یهودی |
فلسفه مسیحی |
فلسفه کرهای |
فلسفه یونان |
بر پایهٔ دوره و زمان: |
فلسفه پیشاسقراطی |
فلسفه دوران باستان |
فلسفه قرون وسطی |
فلسفه عصر نوزائی |
سدهٔ هفده: عصر خرد |
سدهٔ هجده: عصر روشنگری |
سدهٔ نوزده: آرمانگرایی، مادهگرایی |
فلسفه مدرن |
فلسفه معاصر |
او پس از پاک ۱۸۶۵ تحصیل در رشته الهیات را (در نتیجه از دست دادن ایمانش به مسیحیت) رها میکند. نیچه در یکی از آثارش با عنوان «آنارشیست» مینویسد: «در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی وجود داشتهاست که او نیز بر بالای صلیب کشته شد.». در ۱۷ اوت ۶۵، بن را ترک گفته رهسپار لایپزیگ میشود تا تحت نظر ریتشل به مطالعه واژه شناسی بپردازد.او در دانشگاه لایپزیک به فلسفهٔ یونانی آشنا گردید. در پایان اکتبر یا شروع نوامبر یک نسخه از اثر آرتور شوپنهاور با عنوان جهان به مثابه اراده و پنداره و تصور را از یک کتاب فروشی کتابهای دست دوم، بدون نیت قبلی خریداری میکند؛ او که تا آن زمان از وجود این کتاب بی خبر بود، به زودی به دوستانش اعلام میکند که او یک ‹‹شوپنهاوری›› شدهاست.
در ۲۳ سالگی به خدمت نظام برای جنگ فرانسه و پروس فرا خواندهشد، در سرباز خانه به عنوان یک سوار کار ماهر شناخته میشود:
‹‹ در اینجا بود که نخستین بار فهمیدم که ارادهٔ زندگی برتر و نیرومند تر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است!››
در ماه مارس ۱۸۶۸ بدلیل مجروحیت، تربیت نظامیش پایان یافت و درنتیجه به عنوان پرستار در پشت جبهه گماشته شد.
نیچه از بیست و چهار سالگی (یعنی درسال ۱۸۶۹تا۱۸۷۹ بمدت ده سال) به استادی کرسی واژه شناسی Philology کلاسیک در دانشگاه بازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب میشود. در ۲۳ مارس مدرک دکتری را بدون امتحان از جانب دانشگاه لایپزیگ دریافت میکند.او در این دوران آشنایی نزدیکی با «جاکوب برک هارت» نویسنده کتاب «تمدن رنسانس در ایتالیا» داشت. او مرید و طرفدار آرتور شوپنهاور فیلسوف شهیر آلمانی بود و با واگنر آهنگساز آلمانی دوستی نزدیک داشت. وی بعدها گوشهٔ انزوا گرفت و از همه دوستانش رویگردان شد.
او در طول دوران تدریس در دانشگاه بازل با واگنر آشنایی داشت. قسمت دوم کتاب تولد تراژدی تا حدی با دنیای موسیقی «واگنر» نیز سروکار دارد. نیچه این آهنگساز را با لقب «مینوتار پیر» میخواند. برتراند راسل در «تاریخ فلسفه غرب» در مورد نیچه میگوید: «ابرمرد نیچه شباهت بسیاری به زیگفرید (پهلوان افسانهای آلمان) دارد فقط با این تفاوت که او زبان یونانی هم میداند.»
با رسیدن به اواخر دهه۱۸۷۰ نیچه به تنویر افکار فرانسه مشتاق شد و این در حالی بود که بسیاری از تفکرات و عقاید او در آلمان جای خود را در میان فیلسوفان و نویسندگان پیدا کرده بود. در سال ۱۸۶۹ نیچه شهروندی «پروسی» خود را ملغی کرد و تا پایان عمرش بی سرزمین ماند. او در حالی که در آلمان، سوئیس و ایتالیا سرگردان بود و در پانسیون زندگی میکرد بخش عمدهای از آثار معروف خود را آفرید. نیچه به مسیحیت خالص و پاک که به زعم او «در تمام دوران» امکان ظهور دارد احترام فراوان میگذارد و با عقاید مذهبی واگنر تضاد شدیدی پیدا کرد.
«لو آندره سالومه» دختر باهوش و خوش طینت یک افسر ارتش روسیه بود که به دردناک ترین عشق نیچه بدل شد. او میگوید: «من در مقابل چنین روحی قالب تهی خواهم کرد» و «از کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم.»
[ویرایش] جنون و مرگ
اینها نخستین جملاتی بود که نیچه در نخستین ملاقاتش با سالومه بر زبان آورد. فریدریش نیچه پس از سالها آمیختن با دنیای فلسفه و بحث و جدال و ناکامی عشقی اش، ده سال پایان عمرش را در جنون محض به سرد برد و چه غم انگیز است در زمانی که آثارش با موفقیتی بزرگ روبه رو شده بودند او آنقدر از سلامت ذهنی بهره نداشت تا آن را به چشم خود ببیند.
سرانجام در سال ۱۸۸۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدیدش مجبور به استعفا از دانشگاه و رها کردن کرسی استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ در وایمار و پس از تحمل یکدورهٔ طولانی بیماری براثر سکته مغزی چشم از جهان فرو بست.
[ویرایش] آثار
- زایش تراژدی
- انسانی بیش از حد انسانی
- آواره و سایهاش
- سپیدهدم
- حکمت شادان
- فراسوی نیک و بد
- تبارشناسی اخلاق
- غروب بُتان یا فلسفیدن با پتک
- چنین گفت زرتشت : کتابی برای همه و هیچ کس
- دَجّال (ضد مسیح)
- اینک انسان (به لاتین: Ecce Homo)
- اراده معطوف به قدرت
- اکنون میان دو هیچ (مجموعه اشعار)
آثار نیچه در زمان زندگیش و پس از آن تأثیرات بسیار جدی بر جنبشهای فلسفی، ادبی، فرهنگی و سیاسی قرن بیستم گذاشت. آثار مکتوب و منتشر شده نیچه نشان میدهد که حیات خلاق او بین سالهای ۱۸۷۲ تا ۱۸۸۸ بودهاست. نیچه، شوریده سری است که در شوریدگی و آفرینشگری اش بی مانند است. خطا نیست، اگر گفته شود نیچه چنان سقراط به زایش و زایندگی اشتیاق وافر داشت، چون نیچه بیش از آن که به تولید اندیشه یا ایده پردازی بپردازد، در پی آن بود که اندیشیدن را مورد توجه قرار دهد. از این رو است که اگر فلسفه از نگاه نیچه تعریف شود چیزی نخواهد بود مگر این که «فلسفه عبارت است از آفریدن ارزشهای نو».
نگاه نیچه به هرچه هست، تازهاست. قضاوتی که او درباره جهان میکند و آن را به پرسش میگیرد، داوری متفاوتی است وی میگوید: «جهان چیزی جز آنچه هست نیست، و دنیای حقیقی، دروغی بیش نیست»؛ به دیگر سخن، جهانی در پساپشت این جهان وجود ندارد.
یک وجه بنیادی کار نیچه نقد فرهنگ است. نقد فرهنگ ، شرح و پرده برداشتن از آموزههای اخلاقی، ساختارهای سیاسی، هنر، زیباشناسی و... است و نقد فلسفی فرهنگ، حمله یا دفاع در برابر باورهای یک یا چند اجتماع است. نیچه به انحطاط فرهنگی عصر خود نظر داشتهاست و نمود انحطاط فرهنگی را بی ارزش شدن برترین ارزشها میداند. او چنین نمودی از انحطاط فرهنگی را نهیلیسم مینامد. نیچه در کتاب «دانش شاد»، «حکمت شادان»، چگونگی انحطاط فرهنگی را در قالب داستان مرد دیوانهای بیان میکند. به نظر نیچه هنر در مقابل حقیقت قرار دارد؛ زیرا او میپندارد که در طول تاریخ، دروغ، حقیقت نامیده شدهاست. لذا حقیقت به انسان زیان میرساند. اساساً همواره زندگی پیش پای حقیقت ذبح شدهاست. اگرچه نیچه حقیقت را افسون و افسانه میداند؛ اما آن را برای زندگی، که عین سیلان است و به خودی خود از هر گونه ثباتی عاری است، لازم و ضروری میداند.
به نظر نیچه نگاه زیبایی شناختی در مقابل نگاه عقلانی قرار دارد؛ زیرا در نگاه عقلانی ما به عنوان فاعل شناسانده در بیرون جهان قرار میگیریم؛ اما در نگاه زیبایی شناختی ما با شفاف ترین شکل اراده روبه رو هستیم؛ البته تلقی نیچه از حقیقت همچنان در محدوده متافیزیکی از حقیقت به مثابه مطابقه، قرار دارد؛ به همین دلیل او حقیقت را کذب میانگارد.
هدف «بر ضد دجال» نشان دادن تعلق مسیح به مسیحیت نوظهور است. یعنی درست بر خلاف آن چیزی که عدهای فکر میکنند هدف رابطه مسیح با زهد مسیحی و پروتستانتیسم نوظهور نیست. یکی از مسائل محوری در کتاب بر ضد دجال موضوع تقلید از مسیح و پیش داوری درباره اوست. این بحث نشان میدهد مسیحیت ناصره چه مقدار با مسیحیت جدید شهر رم تفاوت دارد. بحث پیش داوری در آثار نیچه مسأله مهمی است؛ زیرا نشان میدهد آنچه درباره معاد در مسیحیت بیان شده ناشی از عدم توانایی آنان برای حل مشکلات این جهانی است. در چارچوب روانشناسی نیچه، توانایی و آزادی، ناشی از ضعف و قدرت روح است. نیچه با موقعیتی بالاتر از سطح بشر سعی دارد، درباره مفاهیم مسیحیت شک و تردید ایجاد کند تا بتواند بنیادهای آن را از بین ببرد، بنابراین موضوع دیگری که برای او اهمیت میِیابد «شک و یقین» است. این موضوع برای نیچه تا آنجا اهمیت دارد که او مقالهای به نام «حقیقت و دروغ» مینویسد و در آن از معرفت، حدود و ویژگیهای آن یاد میکند. از این منظر او به موضوع هنر نیز توجه میکند.
«چنین گفت زرتشت» نیچه خط سوم تفکر او را شکل میدهد. این کتاب بیان تعالیم و آموزههای زرتشت نیست، بلکه تلاش نیچه در راستای کشف بیانیههای جدید، برای کنش و سخن گفتن است. نیچه میدانست هر گونه تقابل انتزاعی میان جهان ظاهری و جهان حقیقی، نهایتاً در ذهنی گرایی ریشه دارد و این «سوژه» یا «فاعل شناسا» (subject) است که زمینه را برای بروز «ابژه» یا جهان عینی (Object) فراهم میکند؛ بنابراین هیچگاه نقش خود را به عنوان «سوژه» در بازآفرینی آثارش انکار نکرد. «ابر انسان» نیچه در این کتاب شرح داده میشود.
[ویرایش] جستارهای وابسته
[ویرایش] منبع
- ↑ محمد معماری. «ما و خطر نیچه». روزنامه همشهری. ۲۲ خرداد ۱۳۸۶، شماره ۴۲۹۰،صفحه ۲۱.
- غروب بتها- نیچه- ترجمه داریوش آشوری- نشر آگه- ۱۳۸۲- تهران.
- فراسوی نیک و بد- نیچه- ترجمه داریوش آشوری- انتشارات خوارزمی- ۱۳۷۹- تهران.
- فردریش ویلهلم نیچه. چنین گفت زرتشت. ترجمهٔ داریوش آشوری. چاپ بیست و دوم، تهران: انتشارات آگاه، بهار ۱۳۸۴.
[ویرایش] پیوند به بیرون
- فـــریدریش نیـــچه راه گشـای مـدرنیته، فـردیت و نافـذترین منتقـد دینگـرایی
- مقالاتی گرداوری شده درباره نیچه
- فریدریش نیچه انگلیسی
- وقتی نیچه گریست، اثر دکتر اروین یالوم، رمانی درباره فرایند درمان فردریش نیچه به دست دکتر بروئر
موضوعات فلسفه |
کلی | فلسفه شرقی · فلسفه غربی · تاریخ فلسفه: باستان · قرون وسطی · نوین · معاصر |
فهرستها | مقالات فلسفه · فیلسوفان · ایسمهای فلسفی · جنبشها |
شاخهها | زیباییشناسی · اخلاق · شناختشناسی · منطق · متافیزیک |
فلسفهٔ | آموزش · جغرافیا · تاریخ · سرشت انسان · زبان · قانون · ادبیات · ریاضیات · ذهن · متا-فلسفه · فیزیک · سیاست · روانشناسی · دین · علم · علوم اجتماعی · فناوری · جنگ · اطلاعات |
مکاتب | اثباتگرایی منطقی · اثباتگرایی · ابطالگرایی · آرمانگرایی · افلاطونگرایی نو · افلاطونگرایی · انسانگرایی · پدیدارشناسی · پساساختارگرایی · پوچگرایی · تجربهگرایی · جبرگرایی · خردگرایی · رواقیگری · ساختارشکنی · ساختارگرایی · سودمندگرایی · شکگرایی · فراانسانباوری · فلسفه اصلاحگرا · پیشاسُقراطی · فلسفه تحلیلی · فلسفه زبان متعارف · فلسفه غیرانگلیسی اروپا · پسانوین · کاربردگرایی · ماتریالیسم دیالکتیک · مادهگرایی · مُدَرسیگری · نسبیگرایی · نظریه انتقادی · هرمنوتیک · هستیگرایی · هگلیگرایی |