کمونیسم
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
در متن این مقاله از هیچ منبع و ماخذی نام برده نشدهاست. شما میتوانید با افزودن منابع بر طبق اصول اثباتپذیری و شیوهنامهٔ ارجاع به منابع، به ویکیپدیا کمک کنید. مطالب بیمنبع احتمالاً در آینده حذف خواهند شد. |
کمونیسم یک ساختار اجتماعی-اقتصادی است که تأسیس یک جامعهی بدون طبقه، بدون دولت (هیئت حاکمه) بر اساس مالکیت اشتراکی بر ابزار تولید را ترویج می کند. معمولاً کمونیسم به عنوان شاخهای از جنبشی بزرگتر به نام سوسیالیسم مطرح میشود که خط مشی جنبشهای سیاسی و روشنفکری گوناگونی است که بنیادهای فکری و فلسفی آن به آثار کارل مارکس و فردریش انگلس تکیه دارد. مخالفان میگویند که کمونیسم یک ایدئولوژی است در حالی که مروجان کاملاً برعکس میگویند که تنها نظام سیاسیِ بدون ایدئولوژی است، چرا که نتیجه منطقی ماتریالیسم تاریخی و انقلاب پرولتاریا است. به عبارت دیگر می توانیم بگوییم که کمونیسم یعنی مبارزۀ طبقاتی با سلاحی بنام ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیک و دیالکتیک ماتریالیست (با مراجعه به « مقدمه ای بر فلسفۀ مارکسیست» نوشتۀ لوسین سو)
«کمونیستها از یکسو، یعنی در عمل، پیشرفته ترین و عزم جزم کرده ترین بخش احزاب طبقه کارگر هر کشور را تشکیل میدهند، و درواقع آن بخشی هستند که همهی آن بخش دیگر را به حرکت در میآورند؛ و از سوی دیگر، یعنی از دیدگاه نظری آنان نسبت به تودهی عظیم پرولتاریا این امتیاز را دارند که به روشنی مسیر حرکت، شرایط و نتایج نهایی نهضت پرولتاریا را درک میکنند. هدف فوتی و فوری پرولتاریا همان است که همه احزاب پرولتاریایی دیگر نیز دارند: تشکل پرولتاریا در قالب یک طبقه، سرنگون کردن سیادت بورژوازی و تسخیر قدرت سیاسی از طریق پرولتاریا. نتیجه گیریهای نظری کمونیستها به هیچوجه مبتنی بر عقاید و اصولی نیست که این یا آن به اصطلاح مصلح جهانی کشف یا اختراع کرده باشد.»
فهرست مندرجات |
[ویرایش] شعار کمونیسم
شعار کمونیسم این است: «کارگران جهان متحد شوید!».
[ویرایش] رابطه کمونیسم و مارکسیسم
اگرچه مارکسیسم شالودهی فرمهای گوناگون کمونیسم مانند لنینیسم، تروتسکیسم، و لوکزامبورگیسم است و مارکس اغلب به عنوان پدر کمونیسم شناخته میشود، اما کمونیسمهای غیرمارکسی هم وجود دارد. مارکس تفاوت کمونیسم خود را با واژهی علمی متمایز می کند. کمونیسم مارکس کمونیسمی است که بر مبنای مبارزۀ طبقاتی برای آزادی طبقهی کارگر (و بطور کلی نوع بشر) پیشنهاد شده است و مبارزه ای ست که توسط مارکسیستها در سرتا سر جهان در شرف تکوین است. طبقه کارگر بنا بر نقشی که در مناسبات تولید دارد، «آزاد» است نیروی کارش را بفروشد. ولی فروش نیروی کار کارگر را تبدیل به کالا می کند ولی در عین حال او را از ماهیت انسانیاش تهی نموده و از خود بیگانه می سازد. این استثمار و استعمار برای بقای خود دولت را می آفریند و از هیئت روحانیان نیز برای مبارزه با سوسیالیسم دعا خریداری می کند. نهادی به نام خانواده (در مفهوم مدرن آن) را بنیان می نهد که پدرسالار است. این روابط حتی در یک خانوادۀ لزبین هم در این جامعۀ پدرسالار بازتولید میشود. این روابط پدرسالارانه به زن به چشم جنس دوم نگاه میکند و طبعاً چون پدر در راس خانواده قرار دارد، کودکان و زنان همگی جزیی از مایملک پدر محسوب میشوند. مارکس در مانیفست می گوید:
«آیا به ما حمله می کنید که می خواهیم به استثمار کودکان توسط پدران و مادران خاتمه دهیم؟ درست است ما به این جنایت اعتراف می کنیم.»
[ویرایش] پانویس
در بررسی کمونیسم باید به این مطلب توجه کنیم که کمونیسم را از دو دیدگاه می توان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.همین دو دیدگاه مختلف هستند که به مارکسیسم و استالینیسم علی رغم شباهت هایشان تفاوت می بخشند.مارکس،کمونیسم را مدلی برای بهتر زیستن اکثریت جامعه می داند؛در حالی که از دیدگاه استالین کمونیسم،یک مدینه ی فاضله است که برای رسیدن به آن مدینه ی فاضله لازم است عدٌه ای هر چند زیاد قربانی شوند.شباهت هر دو دیدگاه فوق آن است که هر دو برای دنیایی بهتر تلاش می کنند.پس هدف کمونیسم ایجاد یک دنیای بهتر است. ایجاد یک دنیای بهتر در گرو بر طرف کردن نیازهای افراد جامعه است.نیازهای انسان به دو دسته ی نیازهای مادی و معنوی تقسیم می شوند.نیازهای دسته ی اول(مادی)عبارتند از:خوراک،پوشاک،مسکن،خانواده،همسر،هوا و... پاسخ این نیاز ها در جهان قرار دارد و راه آگاهی از آن ها نیز به طور غریزی در وجود انسان قرار دارد.برای مثال انسان در وقت نیاز به آب و غذا احساس تشنگی و گرسنگی می کند و سراغ آب و غذا را می گیرد.هنگام احساس نیاز به سر پناه،از مصالح موجود در طبیعت بهره می برد و برای خود مسکن می سازد.بنابراین میتوان گفت پاسخ به هر نیاز به صورت یک هدف در می آید و فرد برای رسیدن به ان هدف اقدام می کند.پس آن چیزی که موجب هدفمندی انسان می شود نیازمندی انسان است.این یعنی اینکه فردی که در جامعه ای سوسیالیستی زندگی می کند دارای زندگی هدفمند است.ازآنجا که هدفمندی در نقطه ی مقابل بی بند وباری قرار دارد پس زندگی در یک جامعه ی سوسیالیستی به تنهایی نمی تواند موجب بی بندو باری افراد جامعه شود. دومین دسته از نیازهای انسان،نیازهای معنوی هستند.نیازهای معنوی عبارتند از: 1-درک هدف زندگی 2-درک درست از آینده خویش 3-احساس امنیت و آرامش در زندگی 4-نیاز به تعالی،رشد و بالندگی 5-زندگی در جامعه ای عدالت جو حال هر یک از نیاز های بالا را به طور جداگانه بررسی می کنیم.
1-درک هدف زندگی: نگریستن به این موضوع چه از دیدگاه دینی باشد و چه از دیدگاه غیر دینی یک نتیجه را به دنبال خواهد داشت.هدف از زندگی انسان رسیدن به کمال است.به طور کلی جهان سمت و سویی تکاملی دارد و انسان نیز به عنوان جزئی از جهان به دنبال تکامل خودش است.به همین دلیل است که تمام انسان ها فضیلت هایی چون علم،زیبایی،راستگویی و… را دوست دارند و از رذیلت هایی چون جهالت،دورویی و…بیزارند.واضح است که نظامی تامین کننده ی آزادی،برابری وصفاتی از این قبیل است؛نه تنها مانع رسیدن انسان به تکامل نیست بلکه تسریع کننده و یاری کننده ی آن نیز است. 2-درک درست از آینده ی خویش: در نظام سرمایه داری توده ی مردم یعنی اکثریت زحمت کشان جامعه عملاً از امنیت شغلی و مالی برخوردار نیستند.در واقع در یک نظام سرمایه داری اکثریت زحمت کشان جامعه از «اختیار» برخوردار نیستندو در نتیجه نمی توانند از آینده ی دور برای خود تصوری داشته باشند. انسان اندکی که از سطح زندگی روزانه و نیازهای طبیعی فراتر می رود؛خود را در افق بالا تری می بیند که آینده نامیده می شود.واضح است که شخصی که از اختیار برای تصمیم گیری ساقط شده است در این قسمت از زندگی دچار سردرگمی،یئس و ناامیدی خواهد شد. یک نظام سوسیالیستی با بازگرداندن قوه ی اختیار به انسان،او را از این یئس و ناامیدی نجات می دهد. 3-احساس امنیت و آرامش در زندگی: هر انسانی به دنبال آرامش درونی،امیدواری و رضایت از زندگی است و از اضطراب و تشویش گریزان است.دلهره،ترس و ناامیدی زندگی را تلخ و ناخوشایند می کند و رضایت از زندگی و امید،به آدمی نشاط،شادابی و چالاکی می بخشد.سر چشمه ی شادی ها احساس رضایت از زندگی است.این احساس(احساس رضایت از زندگی)برای انسان به صورت یک نیاز در می آیدکه پاسخ به این نیاز در قالب یک هدف خود را مطرح می کند. با توجه به ساختار نظام سوسیالیستی واضح است که این نظام به مراتب بهتر از نظام سرمایه داری می تواند توده ی جامعه را در نیل به این هدف یاری کند. 4-نیاز به تعالی ، رشد وبالندگی:آدمی از ماندن،در جا زدن،تکرار و منجمد شدن گریزان است.او می خواهد خود را تکامل و تعالی بخشد،استعداد های خویش را شکوفا کند و دروازه های پیشرفت را به روی خود بگشاید. قوه ی مطمئنی که انسان را به این مقصود می رساند و از ماندن و در جا زدن نجات می دهد قوه ی اختیار است.چون هر انسانی غریزتاً اگر عاملی راه او را سلب نکند با اختیار خویش،به سمت دروازه های پیشرفت وتعالی حرکت می کند. 5-زندگی در جامعه ای عدالت جو:انسان به دنبال زندگی در جامعه ای است که روابطی عادلانه بر آن حاکم باشد تا هم بتواند استعداد های خود را شکوفا کند و هم کرامت،حرمت و عزت نفس وی مورد تعرض قرار نگیرد.حال آنکه زیاده طلبی و فزون خواهی برخی افراد،نا برابری می آورد،قلب ها از هم فاصله می گیرد،امنیت اجتماعی را کاهش می دهد و فرصت شکوفایی و رشد را از انسان ها می گیرد.بنابراین انسان ها به نظامی نیاز دارند که کنترل کننده ی انسان ها باشد و مانع از سرکشی سرکشان شود. (در این باره بانو فاطمه ی زهرا می فرماید:خداوند عدل را سبب پیوند قلب ها قرار داد.از این رو اگر عدل نباشد،قلب های مردم از یکدیگر فاصله می گیرد و محبت ها کاهش می یابد.) (مولا علی می فرماید:هیچ قصری بر پا نمی گردد مگر هزار نفر بی خانه شوندو مارکس می گوید:در یک جامعه ی طبقاتی علم،امکانات،تخصص و… در یک سمت و بی سوادی،فقر و… در سمت دیگر انباشته می شوند.همان گونه که می بینید بین این دو سخن نزدیکی زیادی وجود دارد.)
هر پاسخی که به این نیاز های پنجگانه داده می شود باید جامع و شامل باشد؛به طوری که راه رسیدن به یک نیاز نه تنها با راه رسیدن به نیازهای دیگر متضاد نباشد،بلکه مکمل و سهل کننده ی آن ها باشد. در واقع نیاز های انسان با یکدیگر پیوند دارند و در یک نیاز جامع_یعنی راه صحیح زندگی_به هم می رسند.راه صحیح آن راهی است که انسان با طی آن،زندگی اش کامل تر شود.پاسخ به این نیاز جامع برای انسان به صورت یک هدف در می آید.برای رسیدن به این هدف انسان باید خود را از قید و بند هایی که او را محدود می کند؛رها کند.پس مبارزه همچنان ادامه دارد.
[ویرایش] منبع
° کارل مارکس، مانیفست کمونیست، ۱۸۴۸
[ویرایش] جستارهای وابسته