ناصرالدین شاه قاجار
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
ناصرالدینشاه قاجار | |
---|---|
|
|
ترتيب | چهارمين شاه دودمان قاجار |
زمان حکومت | ۱۲۲۸ - ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ |
صدراعظمها | امیرکبیر - میرزا آقاخان نوری - میرزا حسین خان سپهسالار - امینالسلطان |
شاه پیشین | محمدشاه |
شاه بعدی | مظفرالدین شاه |
سلسله | قاجاريه |
زادروز | ۲۵ تیر ۱۲۱۰ |
درگذشت | ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ |
زادگاه | تبريز، ایران |
محل فوت | شهر ری، ايران |
شاهان قاجار | |
عنوان آقامحمد خان |
دوره سلطنت ۱۱۶۱-۱۱۷۶ |
نخستوزیرهای قاجار | |
حاج ابراهیم كلانتر |
|
چهرههای معروف | |
عباس میرزا نایب السلطنه |
|
رویدادهای مهم | |
قرارداد آخال |
|
جنبش مشروطه | |
قیام تنباکو |
|
ناصرالدینشاه قاجار (۲۵ تیر ۱۲۱۰ - ۱۱ اردیبهشت ۱۲۷۵)، معروف به «سلطان صاحبقران» و بعد «شاه شهید»، چهارمین شاه از دودمان قاجار ایران بود. وی طولانیترین مدت شاهی را در میان دودمان قاجار دارا است. وی اولین شاه ایرانی بود که خاطرات خود را منتشر کرد. او را پیش از پادشاهی ناصرالدین میرزا میخواندند.
[ویرایش] زندگی
وی در سال ۱۲۱۰ هجری شمسی در تبریز بدنیا آمد. مادر او مهد علیا نام داشت. خبر درگذشت پدرش محمدشاه را در سال ۱۲۲۸ هجری شمسی هنگامی که در تبریز بود شنید، سپس به یاری امیرکبیر به پادشاهی رسید و بر تخت طاووس نشست.
ناصرالدین شاه برای بازپسگیری مناطق شرقی ایران، بهویژه منطقه هرات کوشش کرد ولی پس از تهدید و حمله بریتانیا به بوشهر ناچار به واپسنشینی شد. وی مجبور به امضای قرارداد پاریس و قبول رسمیت استقلال افغانستان شد. [مدرک؟] وی در نحوه حکومت یک خودکامه بود. دو دوران سلطنت او بهویژه پس از ترور ناموفق وی توسط یک بابی، آزار و اذیت بهائییان و بابیها در ایران افزایش یافت.
[ویرایش] بر تخت نشینی
هنگامی که محمد شاه قاجار که سالها با بیماری نقرس دست به گریبان بود در شوال ۱۲۶۴ در ۴۲ سالگی از دنیا رفت، کشور گرفتار شورش بود و تنها بخش آرام ایران آذربایجان شمرده میشد. در این زمان ناصرالدین میرزای ولیعهد -که آن زمان شانزده ساله بود-در تبریز به سر میبرد و مدعیان پادشاهی از هر سو سر برآورده بودند. حاجی میرزا آقاسی وزیر محمد شاه که توانایی آرام نگاه داشتن تهران را نداشت به حرم عبدالعظیم پناهنده شد و بست نشست. در این زمان ناصرالدین میرزا با پشتیبانی میرزاتقی خان امیرنظام (امیرکبیر آینده) راهی تهران شد و پیش از رسیدن به شهر میرزا تقی خان را لقب اتابک اعظم داد و او را صدراعظم خود گردانید. با رسیدن به تهران در همان سال ناصرالدین شاه به پادشاهی ایران رسید.
ناصرالدین شاه در ۱۴ شوال ۱۲۶۴ بر تخت نشست و از آن پس تا زمان مرگش در ۱۷ ذیالقعده ۱۳۱۳ شاه ایران بود.
[ویرایش] صدراعظمی امیرکبیر
امیرکبیر روی هم رفته سه سال و سه ماه بر سر کار صدراعظمی بود. نخست به اصلاح خرابیها و سرکوب گردنکشان پرداخت. در خراسان سالار پسر الهیارخان آصفالدوله صدراعظم فتحعلی شاه در پایان پادشاهی محمد شاه سر به شورش برداشتهبود. امیرکبیر سلطان مراد میرزای قاجار را برای سرکوبی وی فرستاد که پس از سه سال کشمکش سرانجام این غائله با کشتهشدن سالار پایان یافت. در گیر و دار این رویداد که مشهد در محاصرهٔ نیروهای دولتی بود، روسیه و بریتانیا پیشنهاد میانجیگری دادهبودند که امیر نپذیرفته و گفته بود که «مشهدیان ترجیح میدهند که بیست هزار تن از ایشان کشته شوند تا اینکه شهر به توسط خارجی به تصرف شاه درآید». همچنین در زمان او سران بابی سرکوبشده و خود باب نیز تیرباران شد.
هنگامی که امیر و شاه به تهران رسیدند شمار ارتش ایران تنها ۳۰۰ تن بود. امیرکبیر که خود سپهسالار کل ایران بود به نظم و ساماندهی سپاه پرداخت و برای آموزش ارتشیان اقدام به استخدام آموزگار از خارج نمود و به صنعت اسلحهسازی رونق داد. او همچنین فرمان حذف لقبهای اضافی در نامهنگاریها را داد و به فرمان او حتی خود وی را نیز تنها با لقب جناب میخواندند. وی همچنین تلاش کرد جلوی رشوهخواری را بگیرد و به درآمد کارکنان دولت سامان دهد. او که خزانهٔ دولت را تهی از دارایی میدید راه را بر مستمری گزاف و بیحساب ملایان، شاهزادگان و چاپلوسان بست و اینگونه از مخارج دولت بسیار کاستهشد. او همچنین به مالیات و بازرگانی سر و سامانی بخشید. وی صنعتگران را تشویق میکرد و گروهی را برای آموختن صنعت روز جهان به اروپا فرستاد. همچنین او در راه پیشرفت کشاورزی نیز کوشش بسیار کرد. او همچنین به آوردن آموزگار از بیرون از کشور، نشر روزنامه و ترجمه کتابهای بیگانه و بنیادگذاری دارالفنون برای آموزش پزشکی، فن جنگ و زبانهای بیگانه دستزد، اگرچه گشایش دارالفنون اندکی پس از برکناری او در ۵ ربیعالاول ۱۲۶۸ (قمری) رویداد.
امیرکبیر از نفوذ روسیه و بریتانیا در ایران کاست و برای نمونه در زمانی که اردوی شاهی از تبریز راهی تهران بود، کنسول بریتانیا پیشنهاد کردهبود که پشتیبانی از جان ارمنیان را بر عهده گیرد، ولی امیر نپذیرفته و گفته بود که پشتیبانی از شهروندان ایرانی وظیفهٔ دولت ایران است.
امیر کبیر به زیباسازی تهران و پیشرفت پایتخت نیز کوشید، در این راستا دست به ساخت بازار امیر و کاروانسرای امیر و تیمچهای نو زد. همچنین به پاکیزگی گرمابهها رسیدگی کرد و در اندیشهٔ کشاندن بخشی از آب رود کرج برای آشامیدن مردم تهران بود که دورهٔ زمامداریش به پایان رسید و این طرح دیگر اندیشههایش ناکام ماند.
اقدامات امیر کبیر که به سود تودهٔ ایرانیان و به زیان شاهزادگان، دارایان، ملاها و اشراف بود خشم این دستهها را برانگیخت و چون امیر جلوی دستاندازی مهد علیا را نیز در کارهای کشور گرفتهبود اینان به گرد او جمعشدند. مهد علیا میکوشید تا میرزا آقاخان نوری را که در آن زمان وزیر لشکر بود را جایگزین امیر کبیر نماید. پس شاه را انگیزاندند تا امیر را کنار بزند، اگرچه شاه جوان در آغاز پایداری نمود. از ۱۲۶۷ قمری میان شاه و امیر کبیر اندکاندک به هم میریخت و شاه دچار بدگمانی به صدراعظمش میشد. اختلاف نظر میان شاه و امیر بالا میگرفت، برای نمونه یک بار شاه یکی از برادرانش را به فرمانروایی قم فرستاد ولی امیر او را بازگرداند و شاه که دلش از این کار امیر کبیر تیره شده بود او را باز به قم فرستاد. اینگونه بود که شاه امیر کبیر را از صدر اعظمی کنار گذارد و او را به فرمانروایی کاشان گمارد. ولی کمی پس از آن که سفیر روسیه دست به اقداماتی به ظاهر به سود امیر کبیر زد، ناصرالدین شاه که بیمناک شدهبود امیر را به باغ فین کاشان فرستاد و چندی پس از آن به فرمان شاه دلاک حمام را به زدن رگهای امیر کبیر واداشتند. این رویداد در ربیعالاول ۱۲۶۸ قمری رخداد.
[ویرایش] صدر اعظمی میرزا آقاخان نوری
در سال ۱۲۶۸ قمری، میرزا آقاخان نوری که لقب اعتمادالدوله را داشت به صدارت رسید. او اصلاحات امیرکبیر را بازایستاند و کارگذاران او را برکنار و خویشان آشنایان خود را بر سر کار نهاد. همچنین مستمری کسانی که در زمان امیرکبیر از ایشان باز گرفتهشده بود باز به راه گشت. در این زمان میان عثمانی و بریتانیا با روسیه جنگ درگرفته بود و هر سهٔ این دولتها میخواستند ایران را در کنار خود داشته باشند ولی دولت بیخبر ایران از اختلاف میان این قدرتها سودی نبرد. اعتمادالدوله در آغاز به همراهی و هواداری از بریتانیا شناخته شده بود ولی چون نامهٔ تندی به سفیر این کشور نوشت در ربیعالاول ۱۲۷۲ قمری سفیر از او رنجیده و از تهران بیرون رفت و کوششهای سفیر فرانسه هم برای آشتی آنان به جایی نرسید. در این زمان حسامالسلطنه والی خراسان به هرات لشکر کشید و بیتوجه به تهدیدهای بریتانیا در صفر ۱۲۷۳ قمری این شهر را به ایران بازگرداند. میرزا آقاخان اعتمادالدوله که از دشمنی بریتانیا بیمناک بود برای آشتی با آن کشور فرخ خان امینالدوله کاشانی را برای گفتگو با بریتانیا نخست به استانبول و سپس به پاریس فرستاد. در پاریس، بریتانیا شرط بازگردانی روابط میان دو کشور را به حال عادی برکناری اعتمادالدوله تعیین نمود. امینالدوله نیز کوشید تا از ناپلئون سوم امپراتور فرانسه برای میانجیگری میان ایران و بریتانیا یاری بگیرد. سرانجام بریتانیا که گفتگو را بیهوده میدید در ربیعالثانی ۱۲۷۳ جزیره خارک را اشغال کرد و تا اهواز پیشروی نمود. اینچنین بود که کار به پذیرش معاهده پاریس میان دو کشور انجامید که برپایهٔ آن بریتانیا سپاهیان خود را بندرها و شهرهای ایران بیرون میبرد و ایران نیز استقلال افغانستان را به رسمیت میشناخت و نیز در در حل اختلافاتش حکمیت بریتانیا را میپذیرفت. این معاهده سبب افزایش نفوذ سیاسی بریتانیا در ایران گردید.
با اینکه اعتمادالدوله از اینکه انگلیسیها از برکناری او گذشتهاند شاد بود ولی اندکی پس از آن در محرم ۱۲۷۵ ناصرالدین شاه او را کنار گذاشت و خود زمام صدارت را به دست گرفت.
[ویرایش] پیشروی روسها در آسیای میانه
در مورد دُرستیِ موضوعات ذکرشده در این مقاله اختلافنظر وجود دارد. لطفاً به گفتگوهای صفحهٔ بحث مراجعه کنید. |
پیش از جنگ هرات فریدون میرزای فرمانفرما به سرکوبی خان خیوه محمد امی خان گمارده شد و وی خان خیوه را در ۱۲۷۱ قمری شکست سختی داد و او را به جای خود نشاند. پنج سال پس از آن ترکمنها به خراسان تاختند. در این زمان حشمت الدوله و قوامالدوله به سرکوبی ایشان گماردهشدند ولی چون میان این دو دودستگی پدید آمد ترکمنان ایرانیان را شکست دادند. در این زمان روسها به گسترش نفوذ خود در پیرامون دریای خوارزم و سیردریا میپرداختند، پس از ناتوانی سپاه ایران بهرهبردند و خیوه و مرو را اشغالکردند.
[ویرایش] صدر اعظمی میرزا حسین خان سپهسالار
با برکناری اعتمادالدوله شاه دیگر کسی را تا سال ۱۲۸۱ (هجری) به صدر اعظمی برنگزید و خود به کارها رسیدگی کرد. در ۱۲۸۱ شاه میرزا محمد خان قاجار را با لقب سپهسالاری به صدارت برگزید که او تا سال ۱۲۸۴ (هجری) بر این جایگاه ماند. پس از آن شاه وی را کنار گذارد و وزیر مالیه آن زمان میرزا یوسف خان مستوفیالممالک را بی آنکه رسماً صدر اعظم گرداند بدین کار گمارد.
در ۱۲۸۷ (هجری) که ناصرالدین شاه به سفر عتبات رفته بود با سفیر کبیر ایران در عثمانی -میرزا حسین خان قزوینی که لقب مشیرالدوله داشت - دیدار کرده و به تواناییهای او پیبرد؛ پس او را به ایران فراخواند و وزارت عدلیه را بدو سپرد. پس از چندی که مستوفیالممالک کنارهگیری کرد وی به صدارت رسید و سپهسالار خوانده شد. او اصلاحات امیر کبیر را پیگرفت، به سازماندهی ارتش پرداخت، و کوشید تا در ایران حکومت قانون را برقرار سازد. همچنین وی برای شناساندن پیشرفت جهان شاه را به سفر فرنگ انگیزاند که سرانجام این سفر در ۱۲۹۰ (هجری) انجام پذیرفت.
در زمان سپهسالار امتیاز راه آهن ایران را از رشت به تهران برای ۵۰ سال به بارون رویتر انگلیسی واگذاشتند. همچنین برپایهٔ اعتبارنامه ای حق استفاده از همهٔ منبعهای اقتصادی چون معدنها، جنگلها، بنیادگذاری بانک، تلگراف و... بدو واگذار میشد ولی اندکی پس از آن این اعتبارنامه لغو شد و برای دلجویی از رویتر در ۱۳۰۶ (هجری) امتیاز بانک شاهنشاهی به درازای ۶۰ سال بدو واگذار شد.
با بازگشت شاه از فرنگ مخالفت درباریان و ملایان با سپهسالار که مردی اصلاحطلب بود بیشتر شد و سرانجام شاه او را واداشت تا از کار کناره گیرد. شاه هنگامی که به تهران رسید مستوفیالممالک را به جای او گماشت و به میرزا حسین خان نیز وزارت امور خارجه را سپرد. در ۱۲۹۱ (هجری) نیز بدو لقب سپهدار اعظم و نیز مقام وزارت جنگ را داد. سپهسالار در پستهای تازهاش نیز کوشید به بهبود وضع نابهسامان آن روزگار بپردازد ولی چون شاه حسن نیت نداشت کوششهایش به جایی نرسید.
[ویرایش] صدر اعظمی امینالسلطان
با مرگ میرزا یوسف خان مستوفیالممالک شاه صدر اعظمی را به میرزا علی اصغر امینالسلطان سپرد. این مرد کوششی در راه اصلاحات نکرد و آنچه کرد در راه استواری جایگاه خویش و خشنودی شاه بود. وی ناصرالدین شاه را به سومین سفر اروپاییش برد. در زمان او انگلیسیها امتیازات فراوانی را چون حق گشایش قمارخانه و لاتاری را از دربار ایران گرفتند. همچنین امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو و انفیه در درون و بیرون ایران به شرکتی انگلیسی به درازای ۵۰ سال و به شرط پرداخت سالیانه ۱۵ هزار لیرهٔ انگلیسی و یک چهارم سود خالص آن شرکت واگذارشد. این امتیاز در سفری که ذکرش رفت به انگلیسیها دادهشد ولی بر امتیازنامهٔ آن در رجب ۱۳۰۸ دستینه نهادهشد. اگرچه در بازگشت به ایران شاه امتیاز لاتاری و قمارخانه را لغو نمود.
همچنین انحصار دخانیات ایران به دست شرکت رژی در ۱۳۰۸ (قمری) انجامپذیرفت. در این زمان مردم ایران که با کشورهای اروپایی کمکم آشنا میشدند و روزنامه ها و جراید فارسیزبانی که در بیرون از کشور چاپ میشد به دستشان میرسید و بر آگاهی ایشان میافزود به مخالفت با قراردادی که پیشتر از آن سخن گفتیم پرداختند و در این میان روحانیت شیعه نیز با این قرارداد به مخالفت پرداختند و کوشش های امینالسلطان برای تطمیع ایشان به جایی نکشید. در تهران میرزا حسن آشتیانی و در عتبات میرزا حسن شیرازی رهبری این اعتراض را داشته و فتوای تحریم دخانیات را دادند و خواستار لغو آن قرارداد شدند. سرانجام شاه و صدر اعظم کوتاه آمدند و در ۱۶ جمادیالاول ۱۳۰۹ آن امتیازنامه را لغو نمودند.
رخداد رژی سبب این شد که مردم بفهمند که با پافشاری میتوانند حق خود را از دولت دریافت دارند و این پیشگام رویدادهای زمان مظفرالدین شاه قاجار گردید. ولی این رویداد باز منفیای هم برای ایرانیان داشت و آن اینکه دولت ناچار شد برای پرداخت خسارت به شرکت انگلیسی دخانیات مبلغ ۵۰۰ هزار لیره از بانک شاهی قرض کرده و بدان شرکت بپردازد، این نخستین وامی بود که ایران از کشوری بیگانه میگرفت و پس از آن بود که گرفتن وامها از روسیه و انگلستان آغاز شده و بر فشار اقتصادی از یکسو و رخنهٔ روز افزون این دو کشور در امور درونی ایران افزود.
در سالهای پایانی پادشاهی ناصرالدین شاه فساد و رشوهخواری در کشور رو به افزایش گذاشته بود. امینالسلطان نیز فردی چیره بر شاه و نیرومند در کشور بود و اجازه اصلاحات به کسی نمی داد. گرداندن کشور در زمان او بر عهده شورایی بود که سرشناسترین اعضای آن خود او، کامران میرزا پسر شاه، نایبالسلطنه و حکمران تهران ؛ و میرزا علیخان امینالدوله وزیر رسائل و اوقاف بودند. در میان اینان امینالدوله مردی اصلاحطلب و کاردان بود، ولی نیرویی نداشت و همآورد امینالسلطان شمرده میشد و سرانجام هم چند ماه پیش از کشتهشدن شاه در ۱۳۱۳ (قمری) امینالسلطان وی را به پیشکاری آذربایجان به تبریز فرستاد تا او را از پایتخت دور نگاهدارد.
در این زمان و با توجه به فساد کامران میرزا و امینالسلطان و نیز پیروزی در رویداد رژی بر ناخرسندی توده از دستگاه فرمانروایی افزوده میشد. در این میان چهرههایی نیز در درون و بیرون کشور به برانگیختن مردمان میکوشیدند و از آن جرگه خود امینالدوله، شیخ هادی نجمآبادی، سید جمالالدین اسدآبادی ، و نیز میرزا ملکم خان بودند. میرزا ملکم در لندن به نشر روزنامه قانون پرداخت و خواهان برپایی حکومت قانون و دگرگونی وضعیت در ایران شد و از ستمهای فرمانروایی خودکامهٔ قاجار داد سخن داد. از آنجا که سخنانش رنگ عامیانه داشت در مردم ایران اثر بسزایی نمود.
[ویرایش] برپایی مجلس شورای دولتی و کوشش برای نگارش قانون
ناصرالدین شاه فرمان دادهبود که شورایی از وزیران و چهرههایی کشوری فراهم شود و بر حل مشکلات ایران بپردازند. اعضای این شورا کسانی چون امینالملک، علاءالدوله و ناصرالملک بودند. ولی این شورا در عمل کاری از پیش نبردند زیرا میدانستند که گره مشکلات در دست کسانی چون فرزندان شاه است و کوشش برای حل این مشکلات به دشمنی با ایشان میانجامد.
ناصرالدین شاه همچنین به ابوالقاسم خان ناصرالممالک دستور داد تا به ترجمه و نگارش قانون بپردازد، ولی با اعتراضی که بر نوشتن قانون نو که به منزلهٔ دشمنی بر قانون شرع اسلام بود و نیز بهانهٔ پیروی ناصرالممالک از میرزا ملکم خان این کار نیز به پایان نرسید.
[ویرایش] سفرهای اروپایی
ناصرالدین شاه نخستین پادشاه ایران بعد از اسلام بود که به اروپا مسافرت کرد. وی نخستین بار در ۱۲۵۲ هجری شمسی و بعداً دوباره در ۱۲۵۷ و برای آخرین بار در ۱۲۶۸ (که در آن بازدیدی کامل از ناوگان جنگی بریتانیا کرد) به اروپا سفر کرد. وی در اولین سفر خود به بریتانیا به لقب شوالیه انجمن گارتر (بالاترین مقام سلحشوری بریتانیا) نائل آمد. وی اولین شاه ایران بود که این مقام را بدست آورد.
آوردن دوربین عکاسی به ایران از جمله کارهای او است. وی خود نیز به کار عکاسی علاقمند بوده است. او سیستم پستی نوین، حمل و نقل قطار، و انتشار روزنامه را با خود به ایران اورد. بانک شاهنشاهی ایران در پی سفرهای اروپایی وی تأسیس شد.
[ویرایش] ماجرای تنباکو
وی در سال ۱۲۶۹(۱۳۰۹ (قمری)) طی قراردادی مالکیت صنعت تنباکو را به جرالد تالبوت انگلیسی واگذار کرد. اما بعدها با صادر شدن فتوای میرزا رضا شیرازی و میرزا حسن آشتیانی که کاشت و تجارت و مصرف تنباکو را ممنوع کرده بود مجبور به لغو آن گردید. این فتوا حتی اثراتی بر زندگی شخصی وی نیز داشت تا جایی که همسران وی او را از مصرف تنباکو باز داشتند. شاه هنگامی ناچار به لغو این حکم شد که میرزا حسن آشتیانی در برابر یکی از دو راهی که شاه پیش پای او گذاشتهبود -یعنی یا کشیدن قلیان در جلو چشم همه و یا ترک ایران- دومی را پذیرفت. پس مردم تهران به شور درآمده به دنبال او راهی شدند. هنگامی که کارگذاران شاه کوشیدند تا او را به زور وادار به کشیدن قلیان کنند سید محمد رضا طباطبایی خشمگین شده و به شاه و نایبالسلطنه دشنام داده بود. این رویداد مردمان را به هیجان آورد و ایشان به گرد ارگ شاه ریختند. درگیری پیش آمد و چند تنی کشتهشدند. هنگامی که زنان شاه نیز پریشان شدند شاه سرانجام تسلیم شد و نشست میان روحانیان معترض و دولتیان برگذار شد که نتیجه آن لغو امتیاز بود. البته برای پرداخت جریمهٔ این لغو امتیاز ایران ناچار شد از انگلیسیها وام بگیرد که این نخستین وامی بود که ایران از یک کشور بیگانه میگرفت.
وی در تلاشی دیگر برای دادن امتیازاتی به اروپاییان مالکیت گمرک ایران را به پاول جولیوس رویترز (بنیان گزار خبرگزاری رویترز) واگذار کرد.
[ویرایش] مرگ
در آستانهٔ مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری در سال ۱۲۷۵ هجری خورشیدی (۱۷ ذیالقعده۱۳۱۳ هجری قمری) به دست میرزا رضای کرمانی یکی از پیروان سید جمال الدین اسدآبادی و به تحریک او[۱] در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری ترور شد. وی در زیارتگاه شاه عبدالعظیم در شهر ری در نزدیکی تهران دفن است. سنگ قبر یک پارچهٔ مرمری وی که تمثال کامل وی بر آن حکاکی شده هماکنون در موزهٔ کاخ گلستان در تهران نگهداری میشود و به یکی از شاهکارهای کندهکاری دوره قاجار معروف است.
گفته میشود ریوولور استفاده شده برای ترور وی بسیار کهنه و فرسوده بودهاست. به همین دلیل شاید اگر وی پالتوی ضخیمتر پوشیده بود یا از فاصلهای دورتر به وی شلیک شده بود او از این سو قصد جان سالم به در میبرد. گفته شدهاست که آخرین کلمات وی اینها بودهاند: «من بر شما جور دیگری حکومت خواهم کرد اگر زنده بمانم».
[ویرایش] ایران در روزگار ناصرالدین شاه
ایران در روزگار این پادشاه باز هم رو به ناتوانی رفت و پیمانهای آخال و پاریس -که در برابر آنها بخشهای دیگری از ایران جدا و به رخنه بیگانگان بر کشور افزودهشد- در زمان این پادشاه بستهگردید. همچنین دولت او به استثنای زمان زمامداری امیر کبیر و چند شخصیت دلسوز و کاردان دیگر به وضع کشور و مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایران نداشتند. برای نمونه هنگامی که در ربیعالثانی ۱۲۹۹ میرزا ملکم خان را از فرنگ فراخواندند به جای ستایش از خدماتش وی را مورد خوارداشت قرار دادند. همچنین در بسیاری از نشستهای رسمی دولت از هر چیزی سخن گفتهمیشد چیز آنچه که باید بشود. برای نمونه ظلالسلطان پسر ناصرالدین شاه گزارش میدهد که :«..به جای صحبت دولتی، از میوه و گل و بلبل ...گفتگو میشود...» یا بیان میکند که یکی از دغدغههای دولت و دربار این بوده که شایع شدهاست که زنهای شاه میخواهند بدو جگر خرس بدند تا اخته شود و این سوژه گفتگوی زمامداران میشده است.
همچنین از نامههای به جای مانده از بیگانگانی که در آن زمان در ایران بوده اند میتوان به آشفتگی و نابهسامانی روزگار ناصری پی برد. برای نمونه کنت دو گوبینو -که نماینده سیاسی آن زمان فرانسه در تهران بود- در نامههایش از این آشفتهبازار سخن میگوید. برای نمونه رفتار اروپاییها را در ایران مغرورانه و طمعآمیز و برخورد ایرانیان را نیز سادهانگارانه و نادرست میخواند. او با اینکه به ویژگیهای نیکوی ایرانیان نیز اشاره دارد ولی از روزگار ناخوشایند آن زمان پردهبرمیدارد. برای نمونه در نامهای که در ۱۸۶۳ (میلادی) نوشتهاست میگوید:«..مردم ایران مردم کارکن و باهوش هستند و طبعاً از تجارت و صناعت و زراعت خوششان میآید و آرزویشان این است که حکومت بگذارد ثروت ارضی مملکتشان را مورد استفاده قرار بدهند...» گوبینو همچنان بازگو میسازد که با همهٔ گرفتاریها کشور ایران رو به پیشرفت میرود و کارخانههایی هم گرداگرد پایتخت و با یاری سرمایه خود مردم و بی هیچ گونه پشتیبانی از سوی دولت ساخته شدهاست. همچنین میگوید که رفتار زشت و خشن سردمداران دولت نیز زیر فشار افکار عمومی کمکم رو به بهبود و نرمش میرود. گوبینو از ناتوانی دفاعی ایران سخن میگوید و میگوید که قاجارها حتی در برابر تازش احتمالی ترکمانان نیز بیدفاع و ناتوان بوده و دارای سپاه و ارتشی نیستند و مردم ایران نیز چون مهری بدیشان ندارد در برابر رویدادها از خود مقاومتی نشان نخواهند داد. گوبینو در نامهٔ دیگری از گفتگوی خود با وزیر امور خارجهٔ ایران میرزا سعید خان و اندرزهایی که به وی دادهاست داد سخن میدهد. او به سعید خان هشدار داده که مردم روز به روز بیشتر به دین بابی میگروند و او را به اصلاحات پند میدهد هرچند که در پایان نامه اندرزهای خود را در گوش او و شاه بیحاصل میداند.
حاج سیاح از وضعیت بد اقتصادی گزارش میدهد. وی بیان کردهاست که از هر صد خانه در زمان ناصرالیدن شاه یکی توانایی روشنکردن چراغ را در شب نداشتهاست. همچنین از کمبود نان و زدودن گرسنگی مردمان با چیزهایی چون شلغم یا چغندر خبر میدهد. او برای نمونه از روزگار کرمانیان سخن میگوید و اینکه ایشان از روی تنگدستی فرزندان خود را به شالبافی و فرشبافی میفرستادند و زنانشان نیز با بهایی اندک به دوخت و دوز پوشاک میپرداختند. وی میافزاید که :«از شدت پریشانی زن و دختران که به ۹ سالگی رسیده یا نرسیده به مقاطعه میدهند یا به اسم صیغه یا متعه یا فروش؛ هرچه بگویی رواست. در مدرسه...طلبهها کارشان صیغه دادن زن و دختر است که به خود زنان یا کسان آنها وجهی داده زنها را برای این کار اجاره میکنند...در مدرسه هر کس وارد میشود قلیان میدهند، بعد میپرسند زن میخواهی یا دختر جوان.» وی در دنبالهٔ کتاب خاطراتش چنین میآورد :«همه جا مردم ایران در فشار جهل و ظلم هستند؛ ابداً ملتفت نیستند که انسان هستند و انسان حقوقی دارد. ملاها و امرا خواستهاند اینان نادان و مرکب مطیع آنان باشند و انصافاً هم خوب به مقصود رسیدهاند.» حاج سیاح در جاهای دیگر از خاطراتش هم به روزگار آشفته دورهٔ ناصری اشاره میکند و از در بند بودن مردم و آزادی و بیقید و بندی عدهٔ اندکی از جمله شاه و درباریان و کارگذاران دولت و روحانیان شیعی اظهار شگفتی میکند. همچنین حاج سیاح آورده است که در روزگار او هر کسی با دیگری دشمنی داشته به آسانی میتوانسته بدو اتهام بابیگری بزند و بیدرنگ و بی هیچ بازجویی وی را میکشتهاند.
رابرت گرنت واتسن نیز که در زمان این شاه به ایران آمده بود از زندگی سخت کودکان ایرانی گزارش دادهاست و اینکه کودکان ضعیف و بیمار در کودکی زیر آن شرایط سخت میمردهاند و کسانی که کودکی را از سر میگذراندهاند که نیرومندتر بودهباشند.
خود شاه از پیشرفت مردم بیم داشت و بارها در خلوت به کارگذارانش گفته بود که
نوکرهای من و مردم این مملکت باید جز از ایران و عوالم خودشان از جایی خبر نداشتهباشند و اگر اسم پاریس و بروکسل نزد آنها بردهشود، ندانند این خوردنیاست یا پوشیدنی. |
شاه همچنین بهسازی و نوسازی را نمیپسندید و برای نمونه گشایش بانک بیمناک بود و تا زمانی که سفیر انگلستان دخالت نکرد زیر بار گشودهشدن بانک در ایران نمیرفت. با این همه در روزگار ناصری برای نخستین بار شورای دولت و مصلحتخانهٔ عامه برپا شد؛ یک گروه ۴۲ تنه از شاگردان ایرانی برای آموختن دانشها به فرانسه فرستاده شدند؛ نخستین جمعیت سیاسی به نام مجمع فراموشخانه بنیاد نهادهشد؛ نخستین طرح قانون اساسی نوشته و به شاه عرضهشد؛ کشیدن تلگراف گسترشیافت و چندین کتاب ارزشمند -که یکی از مهمترینشان گفتار در روش به کار بردن عقل نوشتهٔ دکارت بود که با تشویق گوبینو ترجمه شد- به فارسی برگردان شد.
[ویرایش] فعالیتهای اجتماعی و سیاسی در زمان ناصرالدین شاه
در ۱۳۰۸ (قمری) گروهی از جوانان دانشآموخته به وسیلهٔ کنت دو مونت فرت اتریشی رئیس نظمیه آن زمان و نیز کامران میرزا پسر شاه و نایبالسلطنه از ناصرالدین شاه خواستار اجازهٔ گشایش باشگاه برای خود شدند و طرح قانون آن را نیز در ۴۷ ماده به شاه تسلیم داشتند. ناصرالدین شاه در حاشیه نامه به کامران میرزا چنین پاسخ داد:«جوانان معقول بسیار بسیار غلط کردهاند که ایجاد کلب[باشگاه] میخواهند بکنند؛ اگر همچو کاری بکنند پدرشان را آتش خواهم زد؛ حتی نویسندهٔ این کاغذ در ادارهٔ پلیس باید مشخص شده و تنبیه سخت بشود که من بعد از این فضولیها نکند.»
در روزگار این پادشاه آزادیخواهان و اصلاحطلبان نیز گرفتار آزار و شکنجه بسیار بودند. برای نمونه میرزا یوسف خان مستشارالدوله را به زندان قزوین افکندند و کتابی را که نگاشته بود بر سرش کوفتند. یا میرزا محمد علی خان همدانی فریدالملک از پیروان میرزا ملکم خان که منشی سفارت ایران در لندن بود به سال ۱۳۰۸ (قمری) گرفتار شد و سه ماه را در قزوین در کند و زنجیر گذراند. همچنین میرزا محمد حسین خان ذکاءالملک(میرزای فروغی) به جرم نوشتن مقالهای برای روزنامه قانون مورد پیگرد قرار گرفت. شمار بسیاری نیز در راه آزادیخواهی در روزگار او جان سپردند. یکی از بزرگترین ترویجدهندگان آزادی و حکومت قانون میرزا ملکم خان بود که پیروانش کوششهای بسیاری را برای گسترش آزادیخواهی مینمودند. از دیگر کسانی که در این راه به بند افتادند حاج سیاح محلاتی و میرزا جعفر حکیم الهی بودند. تنها با کشته شدن ناصرالدین شاه در ۱۳۱۳ (قمری) بود که از فشار بر آزادیخواهان اندکی کاستهشد. در زیر فشار خودکامگی شاه آزادیخواهان نامهای بیامضا برای شاه فرستاده بودند که در آن شاه را برای نابودی و سرکوب اصلاحطلبانی چون امیر کبیر و پر و بال دادن به تاراجگران و ستمگران نکوهیدهبودند. در این نامه به شاه دربارهٔ عواقب اعمالش هشدار داده بودند. همچنین در زمان این پادشاه چسباندن اعلامیههای تند و تیز در بر علیه شاه در شهرهای تهران و تبریز رواج داشته است. همچنین هنگامی که حاج سیاح و میرزا رضای کرمانی در زندان شاه بودند هواداران ایشان به وسیلهٔ زنی دو نامه به خوابگاه او انداخته بودند و وی را تهدید کرده بودند که اگر دست به کشتن زندانیان بزند او را ترور خواهند کرد. شاه هنگامی که نتوانسته بود نویسندهٔ نامه را بیابد بیمناک شده و از کشتن اینان گذشته بود.
از دیگر کوشندگان در راه آزادی و اصلاحات میتوان از جلالالدین میرزای قاجار، ماکنجی پیشوای زرتشتی و نیز میرزا فتحعلی آخوندزاده نام برد. آخوندزاده راه رهایی از چنگال نادانی و استبداد را یکی آموزش اجباری کودکان و دیگری تغییر الفبای فارسی میدانست. وی همچنین خواستار برپایی روزنامهها، مدرسه، تئاتر و نیز آزادی زنان و برابری حقوقی آنان با مردان، تکهمسری، مشروطه و حکومت قانون بود. وی همچنین بر این باور بود که قضاوت را باید از دست روحانیان بیرون آورده و به وزارت دادگستری سپرد.
از دیگر اندیشمندان روزگار ناصری میرزا آقاخان کرمانی بود. وی در استانبول همراه سید جمالالدین اسدآبادی بود و در نشر روزنامهٔ قانون که از ۱۳۰۷ (قمری) آغاز شد با میرزا ملکم خان همکاری داشت. جز اینها میتوان از شیخ احمد روحی، حاج زینالعابدین مراغهای، طالبوف و میرزا حبیب اصفهانی نیز در جرگه روشنفکران آن دوره نام برد.
[ویرایش] ایران و کشورهای خارجی در زمان ناصرالدین شاه
در روزگار ناصرالدین شاه مداخلههای روس و انگلیس در ایران افزایش یافت و بسیار پیش میآمد که سران این دو دولت از شاه میخواستند که کسی را به مقامی بنشاند. برای نمونه یحیی خان مشیرالدوله در زمان امینالسلطان برای دستیابی وزارت خارجه به وزیر مختاران روس و انگلیس متوصل شد و چون امینالسلطان ناخرسند بود پس به شاه فشار آوردند و سرانجام یحیی خان با هزار التماس میپذیرد که دو وزارت عدلیه و تجارت را بگیرد و از وزارت خارجه چشم بپوشد.
در این زمان سه دولت روس و انگلیس و عثمانی در امور ایران دخالت میکردند. دوتای نخستین به پشتوانه عهدنامه ترکمانچای و عثمانی نیز به یاری روحانیت شیعه که اماکن مقدسش در میانرودان در خاک آن کشور بود. اینان با در دست داشتن گمرک دست اقتصاد ایران را بسته بودند. تنها منبع اقتصادی معادن بودند که ایران برای بهرهبرداری از آنها سرمایهٔ بسندهای نداشت. پس دولت ایران به سوی آلمان گرایش یافت که در ایران منفعتی نمیجست و کوشید با آن کشور برای کشیدن راه آهن، بهرهبرداری از معادن، راهاندازی کارخانهها و آموزش متخصص پیمان بندد که این هم با اعتراض انگلیسیها روبهرو شد.
پس از بسته شدن قرارداد پاریس در ۸ رجب ۱۲۷۳ میان ایران و بریتانیا که میانجیاش ناپلئون سوم امپراتور فرانسه بود؛ ناپلئون در نامهای به ناصرالدین شاه پندهایی را بدو داد؛ از جملهٔ اینکه در برابر کوشش روس و انگلیس برای گسترش نفوذ خویشتنداری پیش برد و با ایشان مدارا کند و در برابر بکوشد که با هیچ یک از این دو دولت بیش از اندازه نزدیک نشود. همچنین در سیاست داخلی راه داد را پیش گیرد. ارتشی فراهم آورد که اگرچه کوچک ولی بسامان و منظم باشد. همچنین باستگی کشیدن راه آهنی میان فرات تا خلیج فارس که بیشترش از خاک عثمانی و تنها سی فرسنگش از ایران میگذرد را، به همراه اهمیت اقتصدی و آمد و شدی آن را به شاه ایران گوشزد کردهبود.
[ویرایش] فرزندان
- مظفرالدین شاه
- تاجالسلطنه [۲]
- مسعود میرزا ظل السلطان
- کامران میرزا نایب السلطنه
- فروغالدوله (تومان آغا - صفا): مشروطهخواه [۲]
- عصمتالدوله: طراح، دومین دختر ناصرالدین شاه[۲]
- فخرالدوله (توران آغا) (فخری - توران آغا - بینشان): نقاش و خوشنویس، دختر هفتم ناصرالدینشاه[۲]
- نصرت الدین میرزا سالار السلطنه
- فخرالملوک (بیگم جان خانم - فخری): شاعر، بزرگترین فرزند ناصرالدین شاه[۲]
- محمد رضا میرزا رکن السلطنه
- حسینعلی میرزا یمن الدوله
- احمد میرزا عضد السلطنه
[ویرایش] نگارستان
ناصرالدینشاه قاجار بر روی پلههای تخت طاووس |
ناصرالدین شاه در حیاط کاخ گلستان |
ناصرالدین شاه در تالار آینه در کاخ گلستان، در کنار کره جواهرنشان |
|
ناصرالدین شاه در دیدار با ملکه ویکتوریا؛ تصویر روی جلد مجله اخبار مصور لندن در تاریخ ۲۲ تیر ۱۲۸۳ هجری خورشیدی |
بازدید ناصرالدین شاه قاجار از ناوگان جنگی بریتانیا در بندر پورتسموث |
ناصرالدین شاه مهمان ادوارد هفتم پادشاه بریتانیا |
|
[ویرایش] پانویس
[ویرایش] منابع
- Clay, Catrine (2006). King, Kaiser, Tsar. London: John Murray. ISBN 13-978-0-7195-6536-7
- بنفشه حجازی. تذکره اندرونی: شرح احوال و شعر شاعران زن در عصر قاجار تا پهلوی اول. چاپ نخست، تهران: نشر قصیده سرا، ۱۳۸۲، ISBN ۹۶۴۷۶۷۵۷۶۳، ص ۷۸ تا ۸۲.
- مرتضی راوندی. تاریخ اجتماعی ایران. چاپ سوم، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۲۵۳۶، جلد دوم.
- ناصرالدین شاه قاجار. حکایت پیر و جوان. کورش منصوری. تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۵، ISBN 964-6357-69-5.
[ویرایش] پیوند به بیرون
- سکهها و اسکناسهای دوره ناصرالدین شاه قاجار (مجموعه ایران)
سلف: محمد شاه |
شاهنشاه ايران
۱۲۲۸ - ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ |
جانشین: مظفرالدینشاه قاجار |