نبرد حران
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
نبرد حران نخستین نبرد میان سپاهیان ایران و روم بود که در سال 53 پیش از میلاد و در زمان دودمان اشکانیان در نزدیکی شهر حرّان(carrhae) میان سپاه ايران به فرماندهی سورنا و سپاه روم به فرماندهی کراسوس روی داد و به پیروزی سپاه ایران انجامید.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] انگیزهٔ نبرد
در آن دوران حکومت روم در دست سه «تریوم ویر» بود، یکی یولیوس سزار، دومی پومپئوس و سومی کراسوس. سزار توانسته بود با شکست اقوام گل و پومپئوس نیز با پیروزیهای پیشین خود در بالکان وجهه خود را ارتقا دهند در نتیجه کراسوس که در آن زمان فرمانروای سوریه بود کوشید تا بخت خود را با یورش بردن به پارتیان بیازماید. او با وجود مخالفت رُم و با در اختیار داشتن یک سپاه هفت لژیونی و نیرومند و بدون اعلام جنگ در سال 54 پیش از میلادی از رود فرات گذشت. سپس پلی را که بر فرات بود ویران کرد زیرا داستانهایی در مورد جنگ و گریز سواران پارتی و رشادتهای آنان در سپاه روم پیچیده بود و آنها را در وحشتی از پارتها فرو برده بود و کراسوس از فرار سربازانش بیم داشت. کراسوس در آغاز موفقیتهایی به دست آورد و ارتش به او لقب «امپراتور» داد.البته موفقیتهای او بیش از تاراج روستاها و آبادیهای بیپناه میانرودان چیز دیگری نبود. اُرد دوم فرستادهای نزد کراسوس فرستاد تا دربارۀ این دشمنی از او توضیح بخواهد و وی مغرورانه پاسخ داد که جواب پارتیان را در سلوکیه خواهد داد.[1] آنگاه فرستاده اُرُد پاسخ گفت: هرگاه کف دست من مو درآورد تو هم سلوکیه را خواهی دید. کراسوس تصمیم گرفت زمستان ۵۳/۵۴ پيش از میلاد را در سوریه توقف کند و سپس در بهار ۵۳ پیش از میلاد به جنگ ادامه دهد. از این رو گروهانهایی را در بخش اشغال شده بین النهرین باقی گذاشت و خود به سوریه عقب نشست. ایرانیان که برای سامان دادن به سپاه خود به زمان نیاز داشتند از این تاخیر و سهل انگاری بهره بردند و توانستند آماده شوند. در این زمان دستگاه جاسوسی پارتیان سخن تمسخرآمیز فرستاده اُرد را در همه جا پراکند. با این حال کراسوس در بهار سال ۵۳ پيش از میلاد به اندرز اَرتاوازد شاه ارمنستان که بهتر است از راه بینالنهرین پیشروی نکند زیرا زمین آن جا هموار و برای عملیات سوار نظام اشکانی مناسب است بلکه از راه سرزمین کوهستانی ارمنستان بگذرد اعتنایی نکرد و به این بهانه که به اصطلاح گروهانهای رومی موجود در آنجا باید به او بپیوندند به سوی بینالنهرین رفت. اُرُد که به اَرتاوازد اطمینان نداشت با بخشی از سپاه خود یک پست دیدهبانی را در کنار ارمنستان تسخیر کرد و وظیفه رویارویی با کراسوس را به سورنا سردار بسیار باتجربه خود سپرد. سورنا با همین تجربه، کاری کرد تا اَرتاوازد از کراسوس آزرده خاطر شده از اردوی او بیرون رود. در این هنگام آبگار پادشاه اوسروئن (اورهونه، الرها) به کراسوس خبر داد که پارتها عقب نشسته و عدۀ اندکی را برای دفاع از بینالنهرین باقی گذاردهاند و بنابر این سردار رومی سرانجام مسیر خود را برگزید.
[ویرایش] نبرد
هنگامی که کراسوس در جریان حرکت در حرّان خبر نزدیک شدن سپاه ایران را شنید بدون توجه به خستگی آشکار سربازانش تصمیم به حمله گرفت.
زمانی که انبوه سواران پارتی گرد سپاه روم را گرفتند و رگبار تیر را بر سر آنان باریدند در حالی که پیوسته شتران با تیردانها بر پشت خود تیرهای تازهای تا خط اول می بردند، وضع برای رومیان وخیم شد.
به هر حال پارتیان در نبرد با دشمن از شیوههای تاکتیکی گوناگونی بهره میجستند، نخست با اسبان تیزتک و سبک خود یورش می بردند و باران تیر را بر سر دشمن میریختند در صورت ضد حمله دشمن تا فاصلهای که امنیتشان تضمین شود پس مینشستند و هنگامی که با یورشهای دوباره خود میتوانستند حریف را خسته کنند و به ستوه آوردند و از شور نبرد او بکاهند، آنگاه سواران سنگین اسلحه خود را که یونانیان آنها را «کاتافراکتِس» می خواندند به عنوان نیروی ضربت وارد کارزار میساختند که با نیزه یورش می بردند، آرایش دشمن را به هم میریختند و باعث شکست او میشدند.
نبرد مدتی ادامه داشت تا آن که سرانجام کراسوس تصمیم گرفت به اقدامی تهاجمی دست بزند و اجرای آن را به عهده پسرش پوبلیوس به فرماندهی چهار هزار سرباز نهاد. در آغاز پنداشته می شده که رومیان با وادار کردن پارتیان به عقبنشینی در آستانه پیروزی هستند. اما به محض آنکه پارتیان به اندازه کافی فاصله گرفتند نیروهای خودرا علیه یگان پوبلیوس متمرکز کردند که پس از دفاعی نومیدانه در برابر نیروی خرد کننده ایرانیان نابود شد. خود پوبلیوس که همراه با یک افسر رومی زخمی شده بود به یکی از سپرداران خود فرمان داد او را بکشد. گروه کوچکی از رومیان اسیر شدند. کراسوس با همه نیروهای خود به یاری پسرش شتافت اما بازگشت پارتیان او را متقاعد کرد که ادامه نبرد سودی ندارد. در این وضع زخمیان را رها کرد و به حرّان عقب نشست، پارتیان نیز زخمیها و فراریان سرگردان رومی را گرد آورده به ایران فرستادند. در اين ميان کراسوس که به درستی دریافته بود که نگاهداشتن موضع در شهر دشوار خواهد بود، تصميم گرفت حران را ترک کند و به سوریه عقب بنشیند. اما یکی از جاسوسان پارتیان به شکل راهنما او را فریب داد و در نتیجه او نتوانست به مواضعی مطمئن برسد و خود را در محاصره سپاه سورنا دید و از این رو با بقیۀ سپاه خود به تپهای پناه برد. آنگاه به فشار سربازانش برای پذیرش پیشنهاد سورنا تن داد و با پارتیان وارد گفتگو شد.در جریان ملاقات با فرمانده پارتی، بنا به علتی که هنوز روشن نشده است نبردی در گرفت و کراسوس و همراهان رومیاش کشته شدند. ارتش روم که سران خود را از دست داده بود به آسانی شکار دشمن شد. نزدیک بیست هزار نفر کشته و ده هزار سرباز با پرچمداران لژیون به چنگ پارتیان افتادند. بخشی از آنان را به رسم ایرانیان در ایالت دور افتاده مرگیان اسکان دادند و باقی را در سپاه ايران (احتمالاً به عنوان مزدور) جای دادند.
[ویرایش] نتیجه نبرد
بر خلاف پیش بینیهای همگان متکی بر پیروزیهای گذشته رومیان بر مهرداد ششم شاه پونت و تیگران شاه ارمنستان ، این بار واقعیت چیز دیگری بود. اگر باز هم روم پیروز میشد سرنوشت دولتهای خاوری دیگر نیز روشن میشد و سرزمینهای تسخیر شده با غنایمشان خزانههای بزرگان و مردم روم را پر می کردند. اما نبرد حران همه پیش بینیها را بر هم زد. این نبرد اثری بزرگ بر ایرانیان نهاد زیرا پیروز آن یعنی سورنا به یکی از پهلوانان بزرگ شعر حماسی ایران (رستم) تبدیل شد.[2] در نظر نویسندگان آن روزگار نیروی شاهنشاهی اشکانی، روم را به هراس انداخته بود زیرا باعث پیدایش این باور شده بود که دو امپراتوری در جهان هست، یکی ایران در خاور و دیگری روم در باختر.[3]
[ویرایش] پاورقی
- ^ پلوتارک، کراسوس.
- ^ مری بوبس، تاریخ ایران کمبریج،III 2،از 1151 تا 1165؛ آ. د. بیوار، همان، III 1، 48 به بعد.
- ^ یوستینوس،1 1،XLI و هرودی ین، 2، IV 10.
[ویرایش] منابع
- ولسکی، یوزف. شاهنشاهی اشکانی، چاپ اول. تهران: ققنوس، 1383.-X964-311-452