فردوسی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی (حدود ۳۱۹ تا حدود ۳۹۷ هجری شمسی)، شاعر حماسهسرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانیترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بودهاست. او را از بزرگترین شاعران فارسیگو دانستهاند.در ایران ۲۵ اردیبهشت بنام روز ملی فردوسی نامگذاری شده است.[۱]
فهرست مندرجات |
[ویرایش] زندگی
در مورد زندگی فردوسی افسانههای فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل شیعه بودنش، در قرنهای اول پس از پایان عمرش کمتر در مورد او نوشته شدهاست، و دیگر این که به علت محبوب بودن اشعارش در بین مردم عادی، شاهنامهخوانها مجبور شدهاند برای زندگی او که مورد پرسشهای کنجکاوانهٔ مردم قرار داشتهاست، داستانهایی سرِهم کنند.
[ویرایش] تولد
بنا به نظر پژوهشگران امروزی، فردوسی در حدود سال ۳۱۹ هجری شمسی در روستای باژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد.
استدلالی که منجر به استنباط سال ۳۱۹ شدهاست شعر زیر است که محققان بیت آخر را اشاره به به قدرت رسیدن سلطان محمود غزنوی در سال ۳۷۵ شمسی میدانند:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت | نوانتر شدم چون جوانی گذشت | |
[...] | ||
فریدون بیداردل زنده شد | زمین و زمان پیش او بنده شد |
و از این که فردوسی در سال ۳۷۵ پنجاه و هشت ساله بودهاست نتیجه میگیرند او در حدود سال ۳۱۹ متولد شدهاست.
تولد فردوسی را نظامی عروضی، که اولین کسی است که دربارهٔ فردوسی نوشتهاست، در ده «باز» نوشتهاست که معرب «پاژ» است. منابع جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره کردهاند که محققان امروزی این ادعاها را قابل اعتنا نمیدانند. پاژ امروزه در استان خراسان ایران و در ۱۵ کیلومتری شمال مشهد قرار دارد.
نام او را منابع قدیمیتر از جمله عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (اثر حمدالله مستوفی) «حسن» نوشتهاند و منابع جدیدتر از جمله مقدمهٔ بایسنغری (که اکثر محققان آن را بیارزش میدانند و محمدتقی بهار مطالبش را «لاطایلات بیبنیاد» خواندهاست) و منابعی که از آن مقدمه نقل شدهاست، «منصور». نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک منبع قدیمی دیگر «علی» ذکر شدهاست. محمدامین ریاحی، از فردوسیشناسان معاصر، نام «حسن بن علی» را به خاطر شیعه بودن فردوسی مناسب دانسته و تأیید کردهاست. منابع کمارزشتر نامهای دیگری نیز برای پدر فردوسی ذکر کردهاند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران در رد نام «فخرالدین» نوشتهاست که اعطای لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان بلوغ فردوسی مرسوم شدهاست و مخصوص به «امیران مقتدر» بودهاست، و در نتیجه این که پدر فردوسی چنین لقبی داشته بوده باشد را ناممکن میداند.
[ویرایش] کودکی و تحصیل
پدر فردوسی دهقان بود که در آن زمان به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی صاحب ده بودهاست (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۲) که میتوان از آن نتیجه گرفت زندگی نسبتاً مرفهی داشتهاست. در نتیجه خانوادهٔ فردوسی احتمالاً در کودکی مشکل مالی نداشتهاست و نیز تحصیلات مناسبی کردهاست. بر اساس شواهد موجود از شاهنامه میتوان نتیجه گرفت که او جدا از زبان فارسی دری به زبانهای عربی و پهلوی نیز آشنا بودهاست. به نظر میرسد که فردوسی با فلسفهٔ یونانی نیز آشنایی داشتهاست (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۴).
[ویرایش] جوانی و شاعری
کودکی و جوانی فردوسی در دوران سامانیان بودهاست. ایشان از حامیان مهم ادبیات فارسی بودند.
با وجود این که سرودن شاهنامه را بر اساس شاهنامهٔ ابومنصوری از حدود چهل سالگی فردوسی میدانند، با توجه به توانایی فردوسی در شعر فارسی نتیجه گرفتهاند که در دوران جوانی نیز شعر میگفتهاست و احتمالاً سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر اساس داستانهای اساطیری کهنی که در ادبیات شفاهی مردم وجود داشتهاست، شروع کردهاست. این حدس میتواند یکی از دلایل تفاوتهای زیاد نسخههای خطی شاهنامه باشد، به این شکل که نسخههایی قدیمیتری از این داستانهای مستقل منبع کاتبان شده باشد. از جمله داستانهایی که حدس میزنند در دوران جوانی وی گفته شده باشد داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش است.
فردوسی پس از اطلاع از مرگ دقیقی و ناتمام ماندن گشتاسبنامهاش (که به ظهور زرتشت میپردازد) به وجود شاهنامهٔ ابومنصوری که به نثر بودهاست و منبع دقیقی در سرودن گشتاسبنامه بودهاست پی برد. و به دنبال آن به بخارا پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا کتاب را پیدا کرده و بقیهٔ آن را به نظم در آورد. (سید حسن تقیزاده حدس زدهاست که فردوسی به غزنه که پایتخت غزنویان است رفته باشد که با توجه به تاریخ به قدرت رسیدن غزنویان، که بعد از شروع کار اصلی شاهنامه بودهاست، رد شدهاست.) فردوسی در این سفر شاهنامهٔ ابومنصوری را نیافت ولی در بازگشت به طوس، امیرک منصور (که از دوستان فردوسی بودهاست و شاهنامهٔ ابومنصوری به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق جمعآوری و نوشته شده بود) کتاب را در اختیار فردوسی قرار داد و قول داد در سرودن شاهنامه از او حمایت کند.
[ویرایش] سرودن شاهنامه
مقاله اصلی: شاهنامهٔ فردوسی
شاهنامه مهم ترین اثر فردوسی و یکی از بزرگ ترین آثار ادبیات کهن فارسی میباشد.
فردوسی برای سرودن این کتاب در حدود پانزده سال بر اساس شاهنامهٔ ابومنصوری کار کرد و آن را در سال ۳۷۲ شمسی پایان داد. فردوسی از آنجا که به قول خودش هیچ پادشاهی را سزاوار هدیه کردن کتابش ندید («ندیدم کسی کش سزاوار بود»)، مدتی آن را مخفی نگه داشت و در این مدت بخشهای دیگری نیز به مرور به شاهنامه افزود.
پس از حدود ده سال (در حدود سال ۳۸۲ هجری شمسی در سن شصت و پنج سالگی) فردوسی که فقیر شده بود و فرزندش را نیز از دست داده بود، تصمیم گرفت که کتابش را به سلطان محمود تقدیم کند از این رو تدوین جدیدی از شاهنامه را شروع کرد و اشارههایی را که به حامیان و دوستان سابقش شده بود، با وصف و مدح سلطان محمود و اطرافیانش جایگزین کرد. تدوین دوم در سال ۳۸۸ هجری شمسی پایان یافت (به حدس تقیزاده در سال ۳۸۹) که بین پنجاه هزار و شصت هزار بیت داشت. فردوسی آن را در شش یا هفت جلد برای سلطان محمود فرستاد.
به گفتهٔ خود فردوسی سلطان محمود به شاهنامه نگاه هم نکرد و پاداشی را که مورد انتظار فردوسی بود برایش نفرستاد. از این واقعه تا پایان عمر، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه اضافه کرد که بیشتر به اظهار ناامیدی و امید به بخشش بعضی از اطرافیان سلطان محمود از جمله «سالار شاه» اختصاص دارد. آخرین اشارهٔ فردوسی به سن خود یکی به حدود هشتاد سال است («کنون عمر نزدیک هشتاد شد/امیدم به یک باره بر باد شد») و یکی به هفتاد و شش سال («کنون سالم آمد به هفتاد و شش/غنوده همه چشم میشار فش»).
[ویرایش] مرگ و آرامگاه
اولین منبعی که به سال مرگ فردوسی اشاره کردهاست مقدمهٔ بایسنغری است که آن را در سال ۴۰۳ هجری شمسی آوردهاست. این مقدمه که امروز نامعتبر شناخته میشود به منبع دیگری اشاره نکردهاست. اکثر منابع همین تاریخ را از مقدمهٔ بایسنغری نقل کردهاند، به جز تذکرة الشعراء (که آن هم بسیار نامعتبر است) که مرگ او را در ۳۹۸شمسی آوردهاست. محمدامین ریاحی، با توجه به اشارههایی که فردوسی به سن و ناتوانی خود و آثار پیری کردهاست، نتیجه گرفتهاست فردوسی حتماً قبل از سال ۳۹۸ مردهاست.
پس از مرگ، جنازهٔ فردوسی اجازهٔ دفن در گورستان مسلمانان را نیافت و در باغ خود وی یا دخترش در طوس دفن شد. منابع مختلف علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را به دلیل مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس (چهار مقالهٔ نظامی عروضی) دانستهاند. عطار نیشابوری در اسرارنامه این داستان را به شکل نماز نخواندن «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازهٔ فردوسی آوردهاست و حمدالله مستوفی در مقدمهٔ ظفرنامه این شخص را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی دانستهاست که مریدان زیادی داشتهاست. در بعضی منابع دیگر نام این فرد «ابوالقاسم گرگانی» یا «جرجانی» نیز آمدهاست که احتمالاً مسخ نام کُرّکانی است. ریاحی انتساب این مسئله به کُرّکانی صوفی را تهمت دانستهاست و از آنجا که او در هنگام مرگ فردوسی حدود سی سال داشتهاست از نظر تاریخی نیز این مسئله را ناممکن گرفتهاست.
از زمان دفن فردوسی آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۲۶۳ شمسی به دستور میرزا عبدالوهاب خان شیرازی والی خراسان محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایبرئیسش محمدعلی فروغی و سید حسن تقیزاده متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمعآوری هزینهٔ این کار از مردم (بدون استفاده از بودجهٔ دولتی) که از ۱۳۰۴ هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در ۱۳۱۳ افتتاح شد. این آرامگاه به علت نشست در ۱۳۴۳ مجدداً تخریب شد تا بازسازی شود که این کار در ۱۳۴۷ پایان یافت.
[ویرایش] افسانههای دربارهٔ فردوسی
افسانههای فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه وجود دارد که عمدتاً به علت اشتیاق مردم علاقهمند به فردوسی و خیالپردازی نقالان به وجود آمدهاند. بیشتر این افسانهها بهآسانی با استفاده از شواهد تاریخی یا با استفاده از اشعار شاهنامه رد میشوند. از این جملهاست قصهٔ رفتن منبع پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند بالاخره به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، قصهٔ راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، مسابقهٔ بدیههسرایی فردوسی با سه شاعر دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، قصههای سفر فردوسی به غزنه یا اقامتش در غزنه، قصهٔ فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، قصهٔ اهدا کردن شاهنامه به سلطان محمود به خاطر نیاز مالی برای تهیهٔ جهیزیه برای دختر فردوسی، قصهٔ فرستادن صلهای که سلطان محمود به فردوسی قول داده بودهاست به شکل پول نقره به جای طلا به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن صله به فقاعفروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و همزمانی رسیدن صلهٔ طلا با با مرگ فردوسی
[ویرایش] آثار فردوسی
تنها اثری که ثابت شدهاست متعلق به فردوسی است متن خود شاهنامهاست (منهای بیتهایی که خود او به دقیقی نسبت دادهاست). آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شدهاست از جمله چند قطعه، رباعی، قصیده، و غزل که برخی محققان امروزی در این که شاعر آنها فردوسی باشد بسیار شک دارند و از جمله قصیدهها را سرودهٔ دوران صفویان میدانند (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۴۵).
آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شدهاست که اکثراً مردود دانسته شدهاند. معروفترین آنها مثنویای به نام یوسف و زلیخا است که در مقدمهٔ بایسنغری به فردوسی نسبت داده شدهاست. اما این فرض توسط بسیاری از معاصران رد شدهاست و از جمله مجتبی مینوی در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی گویندهٔ آن را «ناظم بیمایهای به نام شمسی» یافتهاست. محمدامین ریاحی این نسبت را از شرفالدین یزدی (که ریاحی او را «دروغپرداز» نامیدهاست) دانستهاست و حدس زدهاست که مقدمهٔ بایسنغری را هم همین شخص نوشته باشد (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۵۱). یکی از آثار دیگر منسوب به فردوسی گرشاسبنامه است که مشخص شدهاست اثر اسدی طوسی است و چند دهه بعد از مرگ فردوسی سروده شدهاست.
نوشتهٔ دیگری که به فردوسی نسبت داده شدهاست «هجونامه»ای علیه سلطان محمود است که به روایت نظامی عروضی صد بیت بودهاست و شش بیت از آن باقی ماندهاست. نسخههای مختلفی از این هجونامه وجود دارد که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت دارند. وجود چنین هجونامهای را بعضی از محققین رد و بعضی تأیید کردهاند. از جمله محمود شیرانی با توجه به این که بسیاری از بیتهای این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنویهای دیگر آمدهاند و بیتهای دیگرش نیز ضعیفاند نتیجه گرفتهاست که این هجونامه ساختگی است ولی محمدامین ریاحی با توجه به این که اشارهای به این هجونامه در شهریارنامهٔ عثمان مختاری (مدّاح مسعود سوم غزنوی)، که قبل از چهار مقالهٔ نظامی عروضی نوشته شدهاست، آمدهاست، وجود آن را مسلم دانستهاست.
جالب این است که معروفترین بیت فردوسی که زیر آمدهاست و بعضی آن را از خود شاهنامه و بعضی از هجونامه دانستهاند نیز ممکن است از خود وی نباشد (خطیبی ۱۳۸۴، صص ۱۹ و ۲۰):
بسی رنج بردم در این سال سی | عَجَم زنده کردم بدین پارسی |
در نسخههای کهن تر شاهنامه این بیت چنین آمدهاست:
من این نامه فرخ گرفتم به فال | بسی رنج بردم به بسیار سال |
بسیار بعید است که این شاعر میهن دوست ایرانیان را عجم به معنای گنگ و بی زبان خوانده باشد.[نیازمند منبع]
درکتاب فرهنگ فشرده سخن دکتر حسن انوری در صفحه ۱۵۴۲آمده
- (ajam)عجم ۱-غیر عرب ،بویژه ایرانی ۲- ایرانیان ۳- سرزمینی که ساکنان آن غیرعرب باشند۴-ایران
- (ojm َ)عجم ۱-زبان بستهها گنگ زبان ۲- نشانهءحرکتی که رو یا زیر حروف گذاشته میشود
-
-
- پس منظور فردوسی عجم بمعنی ایرانی است نه معنی گنگ زبان
-
[ویرایش] دوستداران و مخالفان فردوسی
در همان سالهای آغازین پس از مرگ فردوسی مخالفت با شاهنامه آغاز شد و عمدتاً به خاطر سیاستهای ضد ایرانی دربار بنی عباس و مدارس نظامیه ادامه یافت. از جمله سلطان محمود پس از فتح ری در سال ۴۰۷ شمسی، مجدالدولهٔ دیلمی را به خاطر خواندن شاهنامه سرزنش کردهاست (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۶۰). نویسندگانی نیز، از جمله عبدالجلیل رازی قزوینی که مانند فردوسی شیعه بودهاست، شاهنامه را «مدح گبرکان» دانستهاند (همین طور عطار نیشابوری) و خواندن آن را «بدعت و ضلالت». شاعران دیگری نیز، از فرخی سیستانی («گفتا که شاهنامه دروغ است سربهسر») و معزی نیشابوری («من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر») گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش»)، احتمالاً به دلیل علاقهٔ ممدوحانشان به ردّ فردوسی، شاهنامه را دروغ، ناقص، یا بیارزش دانستهاند.
با وجود بایکوتی که دربارهٔ فردوسی وجود داشتهاست و در نتیجهٔ آن بسیاری از منابع نامی از فردوسی یا شاهنامه نیاوردهاند، در مناطقی که حکومت عباسیان در آنها نفوذ کمتری داشتهاست، از شبهقارهٔ هند گرفته تا سیستان، آذربایجان، اران، و آسیای صغیر، کسانی از فردوسی یاد کردهاند یا او را ستودهاند. از جمله مسعود سعد سلمان گزیدهای از شاهنامه تهیه کرد و نظامی عروضی در اواسط قرن ششم هجری اولین شرح حال موجود از فردوسی را در چهار مقاله نوشت. در حدود سال ۶۰۱ شمسی نیز خلاصهای از شاهنامه در شام به دست بنداری اصفهانی به عربی ترجمه شد.
پس از حملهٔ مغول و انقراض عباسیان توجه به شاهنامه در محافل رسمی نیز افزایش یافت و از جمله حمدالله مستوفی در اوایل قرن هشتم هجری در دوران ایلخانان تصحیحی از شاهنامه بر اساس نسخههای مختلفی که یافته بود ارائه کرد. در دوران تیموریان نیز، در سال ۸۰۴ شمسی در هرات، به دستور شاهزادهٔ تیموری بایسنغر میرزا نسخهٔ مصوری از شاهنامه تهیه شد و احتمالاً تعداد زیادی از روی آن نوشته شد.
صفویان با توجه به این که خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، توجه خاصی به فردوسی کردند که تا امروز ادامه یافتهاست. پس از انقلاب ایران در ۱۳۵۷ علیه حکومت پادشاهی، بعضی انقلابیان به این فرض که فردوسی شاهدوست بودهاست یا شاهان را ستودهاست از او بد گفتهاند یا از شاهنامه انتقاد کردهاند.
از محققان معاصر احمد شاملو نیز از شاهنامه انتقاد کردهاست[نیازمند منبع] که در پاسخ او عطاءالله مهاجرانی کتابی در دفاع از فردوسی و شاهنامه نوشت.
[ویرایش] فردوسیپژوهی
پس از تلاش حمدالله مستوفی در تصحیح شاهنامه در قرن هشتم و شاهنامهٔ بایسنغری در قرن نهم هجری، اولین تصحیح شاهنامه در کلکته صورت گرفت و بار اول به شکل ناقص در ۱۱۹۰ شمسی (توسط ماثیو لمسدن) و بار دوم به طور کامل در ۱۲۰۸ (به تصحیح ترنر ماکان انگلیسی) منتشر شد. از مصححین بعدی شاهنامه میتوان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی. ا. برتلس روس، نام برد. از مصححین ایرانی شاهنامه باید به عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، محمد مختاری، و جلال خالقی مطلق و فریدون جنیدی اشاره کرد.
به علت محبوبیت فردوسی، تحقیقات فراوانی دربارهٔ وی و شاهنامه منتشر شدهاست. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقیزاده، هانری ماسه، فریتز ولف، عبدالحسین نوشین، محمد قزوینی، و ایرج افشار از جملهٔ معروفترین محققین دربارهٔ فردوسی هستند.
در میان شاهنامهپژوهان نامبرده، جلال خالقی مطلق، منقح ترین متن انتقادی شاهنامه را همراه با پژوهشها و یادداشتهای فراوان تهیه و منتشر کردهاست.شاهنامه تصحیح وی همچنین به گفته برخی قویترین نسخه از شاهنامه است که بصورت انتقادی در ۸ جلد توسط انتشارات ایرانیکا منتشر گردید.[۲] [۳]
- هانس هاينريش شِدِر ايران شناس آلمانی در سخنرانی که به مناسبت کنگره فردوسی در در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ ميلادی (پنجم مهرماه ۱۳۱۳ خورشيدی) بهمناسبت هزاره فردوسی و در شهر برلين بر پا شده بود می گوید اشغال ایران توسط مغولان و از بین رفتن توان ایران پس از یک قرن استقلال از دلایل استقبال ایرانیان از شاهنامه و تلاش برای بازیابی هویت خویش توسط وی است. همچنین وی تشابه وضعیت ایرانیان در دران فردوسی با آلمان قرن نوزدهم را علت گرایش اندیشمندان آن کشور به سمت شاهنامه فردوسی و ترجمه آن به آلمانی می داند.[۴]
[ویرایش] پیشنهاد نامگذاری سال ۲۰۰۹ بنام فردوسی
بنیاد فردوسی پیشنهاد نامگذاری سال ۲۰۰۹ میلادی بنام سال فردوسی را به یونسکو ارائه کرده است.[۵]
[ویرایش] جایگاه بین المللی فردوسی
- استالین از رهبران شوروی برای اولین بار در سیزده سالگی با شاهنامه آشنا شد و و تنها سخنرانی فرهنگی او نیز در جشنواره که در جمهوری تاجیکستان برگزار کرده شده بود طی سخنانی به تجلیل از فردوسی پرداخت.[۶]
[ویرایش] منابع
- ↑ شاهنامه در روز فردوسی ( بی بی سی فارسی ۲۵اردیبهشت۱۳۸۷)
- ↑ شاهنامه فردوسی، مشهورترین اثرِ ناشناخته (بی بی سی فارسی،۷خرداد۱۳۸۷)
- ↑ گفت و گو با دكتر "جلال خالقی مطلق" ؛می دانستم تصحیح شاهنامه 40 سال طول می كشد (آتی بان ،اردیبهشت ۱۳۸۷)
- ↑ فردوسی و شاهنامه او در آلمان(بی بی سی فارسی)
- ↑ نامگذاری سال 2009 به نام فردوسی؛ ممکن یا غیر ممکن؟ (خبرگزاری مهر،۲۹اردیبهشت۱۳۷۸)
- ↑ استالین 13 ساله بود که شاهنامه به دست گرفت ( خبرگزاری مهر،۱خرداد۱۳۸۷)
- خطیبی، ابوالفضل، «بیتهای عربستیزانه در شاهنامه»، نشر دانش، سال بیست و یکم، شمارهٔ سوم، پاییز ۱۳۸۴.
- روایی، محمد. «بر چکاد شاهنامه»، صص نه تا نوزده، مندرج در بر چکاد شاهنامه (برگزیدهٔ شاهنامهٔ فردوسی). چاپ اول، تهران: انتشارات ناهید، ۱۳۷۱.
- ریاحی، محمدامین، فردوسی. چاپ سوم، تهران: طرح نو، ۱۳۸۰. شابک ۹۶۴‐۵۶۲۵‐۳۸‐۶.
- مول، ژول، دیباچهٔ شاهنامه. ترجمهٔ جهانگیر افکاری، چاپ چهارم، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹.
[ویرایش] جستارهای وابسته
[ویرایش] پیوند به بیرون
- دانلود شاهنامه فردوسی
- شاهنامه، شاهنامهٔ فردوسی در ریرا ـ کتابخانهٔ آزادِ فارسی
- تاريخچه ی آرامگاه فردوسی (سایت پاسارگاد، دکتر اسماعيل نوری علا)
- مجسمه فردوسی در Villa Borghese پارک در رم( ساخته ابوالحسن صدیقی)
- تجلیل از حمود مشرف تهرانی ( م.آزاد )بازنویس شاهنامه برای کودکان (ماهنامه شهرزاد ،اردیبهشت ۱۳۸۷)