See also ebooksgratis.com: no banners, no cookies, totally FREE.

CLASSICISTRANIERI HOME PAGE - YOUTUBE CHANNEL
Privacy Policy Cookie Policy Terms and Conditions
ختمیت وحی/موقت - ویکی‌پدیا

ختمیت وحی/موقت

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

فهرست مندرجات

[ویرایش] ریشه

خاتمیّت از ریشهٔ ثلاثی ختم و مصدر جعلی خاتَم است. خاتم بر دو وزن به کار رفته‌است: یکی بر وزن حافِظ و دیگری بر وزن عالَم. خاتِم، بر وزن نخست، به معنای ختم کننده‌است و خاتَم، بر وزن دوم، به معنای آخِر، و نیز به معنای مهر انگشتری است که در قدیم بر پایان نامه‌ها می‌زده‌اند.[۱][۲]

[ویرایش] اصطلاح

در اصطلاح دینی اسلامی، خاتمیّت به این معناست که پس از اسلام، نبوت پایان یافته و پیامبر اسلام پایان دهنده سلسله پیامبران آسمانی است و پس از او کسی به پیامبری (نبوت) نمی‌آید. او واپسین پیامبر یا نبی است و شریعت او آخرین شریعت می‌باشد.[۳]. خاتمیت یا واپسین «نبی» بودن محمد، در نزد بیشتر مسلمانان قطعی است.

این ادعا را مسیحیان نیز با توجه به آیه «السموات والارض یزولان ولکن کلامی لایزول» (اصل به عبری) برای دین مسیح نیز دارند و مسیح را آخرین پیامبر و ختم کننده پیامبران آسمانی می‌دانند و آن‌ها محمد پیامبر اسلام را باطل و کذاب بر می‌شمرند.


[ویرایش] دیدگاهای متفاوت در خاتمیت

[ویرایش] تسلیم شدگان

تسلیم شدگان (پیروان رشاد خلیفه کاشف رابطه پیچیده ریاضی قرآن بر اساس عدد نوزده)، در این باره اعتقادات متفاوتی دارند. خلیفه اگر چه پیامبر اسلام را پایان‌دهندهٔ زنجیرهٔ نبوت می‌داند، لکن به آخرین «رسول» (فرستاده) بودن او اعتقادی ندارد. رشاد خلیفه و همفکرانش با رجوع به آیات مختلف قرآن مانند: [۱۷:۹۳]، [۱۷:۹۵]، [۲۲:۵۲]، [۷:۱۵۷]، [۷:۱۵۸] و ... معتقدند کلمهٔ «نبی» (پیامبر) با «رسول» (فرستاده) فرق اساسی دارد.[۴][۵][۶]. به عقیدهٔ تسلیم شدگان کلمهٔ «خاتم‌المرسلین» (آخرین رسولها) که یکی از القاب محمد در احادیث و روایات است (و در قرآن وجود ندارد)، با «خاتم‌النبیین» (آخرین پیامبرها) که در [۳۳:۴۰] قرآن قرار دارد، تفاوت داشته و در مورد او صدق نمی‌کند و در همان آیه از محمد به عنوان «رسول الله» یا یکی از فرستادگان خداوند نام برده شده است.

پیروان رشاد خلیفه او را رسول خدا می‌دانند.[۷] اعتقاد تسلیم شوندگان از سوی اهل سنت و شیعه مردود است و چاپ کتاب‌های رشاد خلیفه در برخی از کشورهای اسلامی ممنوع می‌باشد.[۸]

[ویرایش] بابیان و بهائیان

در نیمه قرن ۱۳ هجری، بابیان و بهائیان مدعی نبوت دیگر شدند.[نیازمند منبع] بعد از آنان غلام احمد قادیانی وابسته کمپانی شرقی انگلیس در هند نیز خاتمیت را منکر گشت. هر چند توفیقی نیافت.[نیازمند منبع]

[ویرایش] دلایل

متفکران مسلمان و بویژه شیعیان دلایل فراوانی برای اثبات خاتمیت ارائه کرده‌اند.

[ویرایش] نقلی

[ویرایش] دلایل قرآنی

مسلمانان با توجه به برداشت خود از معنی آیه ۴۰ سوره احزاب، ان را مرتبط با ختمیت نبوت محمد دانسته‌اند و آن را مشهورترین دلیل بر خاتمیت می‌دانند: به این مضمون:

   
ختمیت وحی/موقت
مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً[۹]
محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی یک «رسول» (فرستاده) خدا و نگین پیامبران[۱۰] است و خدا همواره بر هر چیزی داناست
   
ختمیت وحی/موقت


قرّاء قرآن، بر سر قرائت کلمه خاتم در این آیه به اختلاف افتاده‌اند و برخی این کلمه را به فتح تاء و برخی به کسر قرائت کرده‌اند. [۱۱]

مسلمانان این چنین می‌گویند که پایان نامه‌ها را مهر میکنند یعنی «مهر» یا خاتم چیزی است که به وسیله آن نامه‌ها پایان می‌یابد. به مانند این می‌گوییم: پیامبر اسلام خاتم است و سلسله پیامبران را به پایان می‌رسانید. [۱۲]

معانی و احتمال‌های مختلف:

  • خاتِمْ بر وزن «حافظ» که به صورت اسم فاعل است و مفاد آن، ختم‏کننده‌است.
  • خَاتَمْ به فتح تا، بر وزن «عالَم» و معنای آن آخر و آخرین است.
  • خاتَم بر وزن «عالَم» است، ولی به معنای چیزی که با آن اسناد و نامه‏ها را مهر می‏کردند، است. و منظور از خاتم النبیین بودن پیامبر اسلام این است که نبوت با او ختم شده و بعد از او دیگر نبوتی نخواهد بود و یا به طور واضح تر نامه نبوت به وسیله او مهر شده و ختم شده‌است.
  • خاتَمَ به فتح تاء و میم بر وزن «ضَارَبَ» فعل ماضی از باب مضاربه است و به معنای کسی است که پیامبران الهی را ختم کرد.[نیازمند منبع]

ابن منظور در «لسان العرب» گفته‌است: «خِتام القوم وخاتِمُهُم و خاتَمُهُم: آخرهم... و الخاتم و الخاتَم من أسماء البنّی (صلّی‏اللّهُ‏علیه‏وآله‏وسلّم)»[۱۳]

به طور کلی به نظر دانشمندان لغت «خاتمیّت» مشتق از «خاتم» و ریشه‏ی آن، کلمه‏ی ختم به معنای پایان است. رایج‏ترین معنایی که واژه‏شناسان عرب برای کلمهٔ «خاتم» گفته‏اند، این است که «خاتم» به معنای «مایختم به» (وسیلهٔ ختم و پایان یافتن چیزی) است، مانند «طابع» که وسیلهٔ طبع کردن چیزی است. در این معنا، تفاوتی میان خاتِم (بر وزن ناظم) و خاتَم (بر وزن آدم) نیست.[۱۴][۱۵][۱۶][۱۷][۱۸]


نتیجه این که لفظ «خاتم» را به هر صورت تلفظ شود، معنای آیه، این می‏شود که پیامبر اسلام، پیامبر الهی است و پیامبری و نبوت، با آمدن او ختم شده، و پس از او، پیامبر (نبی) و کتاب و شریعت و دین آسمانی دیگر، نخواهد آمد[۱۹].[۲۰]

بر همین اساس، خاتم الأنبیاء یکی از القاب پیامبر اسلام است و به این معنا است که او آخرین پیامبر الهی است و به وسیلهٔ او پیامبری پایان یافته‌است.

آیاتی دیگر نیز در قرآن می‌توان یافت که بر این حقیقت به صراحت و اشارت گواهی می‌دهند [۲۱] بنابر این آیات، قرآن و رسالت پیامبر اسلام گستره‌ای جهانی و همیشگی دارد و ویژهٔ مردم یا زمانی خاص نیست و شریعت اسلام تا قیامت ماندگار است[۲۲][۲۳][۲۴]

[ویرایش] دلایل روائی

در روایات پر شماری بر خاتمیت اسلام و پیامبر اسلام تاکید شده‌است. از آن جمله‌است حدیث منزلت، غدیر خم، تمثیل و احدیث دیگر که آشکارا از خاتمیت سن می‌گویند[۲۵][۲۶][۲۷][۲۸][۲۹]

برای نمونه به چند روایت اشاره می‌شود:

[ویرایش] حدیث منزلت
نوشتار اصلی را بخوانید: حدیث منزلت

پیامبر اسلام به علی فرمود: أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبی بعدی[۳۰][۳۱][۳۲]: «تو برای من در منزلت هارون از موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود»

[ویرایش] حدیث تمثیل

پیامبر اسلام فرمود: «مثل من و پیامبران گذشته مانند این است که شخصی خانه‌ای زیبا و کامل بسازد، اما آجر یک گوشه ن را کار نگذارد، مردمی که وارد آن خانه می‌شوند از همه جهت آن خانه، نظرشان را جلب می‌کند فقط می‌پرستند و می‌گویند: چرا آجر این گوشه کار گذاشته نشده‌است، همان طور که آن آجر آخرین تکمیل کننده آن خانه‌است، من هم آن خشت اخرین و ختم کننده پیامبران هستم»[۳۳]

[ویرایش] روایت اتمام نبوت

در نهج البلاغه بارها به آخرین پیامبر بودن محمد اشاره شده‌است. به عنوان نمونه علی فرمود: «بعث الله سبحانه محمدا رسول الله (ص) لانجازعدته و اتمام نبوته»: خداوند سبحان محمد رسولش را برای تحقق بخشیدن به وعده‌هایش و پایان دادن به سلسله نبوت مبعوث نمود.

[ویرایش] خطبه حجة الوداع

پبامبر اسلام در پایان خطبه حجة الوداع در غدیر خم فرمود: «الافلیبلغ شاهدکم غائبکم لانبی بعدی ولا امة بعدکم»: حاضران به غائبا این سخن را برسانند که بعد از من پیامبری نیست و بعد از شما امتی نخواهد بود.[۳۴]

[ویرایش] عقلی

علمای شیعه دلایل متعددی در این باره دارند که مهم ترین آنها عبارت‌اند از:

[ویرایش] کمال و جامعیت اسلام

به عقیده مسلمانان، مراد این است که اسلام کامل ترین و جامع ترین دین آسمانی است به گونه‌ای که رای هدایت انسان، تا قیامت کافی است و دیگر نیازی به شریعت تازه‌ای نیست. تجدید شرایع دینی پیش از اسلام از آن رو بود که نقص شریعت پیشین از مین رود و نیازهای جدید مردم براورده شود؛ اما اینک با ظهور اسلام و نزول قرآن، کاستی‌ها از میان رفته‌اند و همه نیازهای انسان تا قیامت برای سعدت و تکامل براورده شده‌اند. برخی متکلمان مسلمان، این دلیل را چنین سامان داده‌اند: به عقیده آنها، احکام دین اسلام نظر به همه دوره‌های زندگی فردی و اجتماعی انسان دارند[نیازمند منبع] و با پیشرفت فردی و اجتماعی انسان به آپین اسلام از میان نمی‌رود و اسلام با کاستی و نارسایی رو به رو نمی‌شود و نیاز به قوانین دینی جدید و پیامبر (نبی) دیگر نمی‌افتد.

[ویرایش] بلوغ عقلی

بشر در روزگار پیامبر اسلام به چنان مرحله‌ای از بلوغ عقلی و فکری رسیده‌است که با مدد عقل و تعالیم اسلام از پس مسائل زندگی خویش بر می‌آیند و می‌توانند پذیرای قانون جامعی همچون اسلام شود. رسالت پیامبر اسلام، طرحی است کلی، جامع همه جانبه، معتدل و متعادل.

[ویرایش] خاتمیّت در آئین اسلام

مسلمانان بر پایه آیاتی از قرآن و روایاتی چند از رسول اکرم آئین اسلام را آخرین آئین و پیامبر اسلام را آخرین پیامبر الهی بر می‌شمرند. و آن عبارت است از:

  1. ما کان محمّد ابا احدٍ من رجالکم و لکن رسول اللّه و خاتم النّبیّین . و کان اللّه بکلّ شیءٍ علیما.«یعنی : محمّد پدر هیچیک از مردان شما نبوده بلکه فرستاده خدا و خاتم انبیا است و خداوند از همه چیز آگاه است.» [۳۵]
  2. «یا علی ! انت منّی بمنزلة هرون من موسی الّا انّه لانبیّ بعدی.» [۳۶]. - یعنی : ای علی تو و من مانند هارون (برادر موسی) و موسی هستیم، جز اینکه پس از من نبیّ نخواهد بود.
  3. لا کتاب بعد کتابی و لا شریعة بعد شریعتی الی یوم القیامة.» [۳۷] - یعنی: کتابی پس از کتاب من و آئینی بعد از آئین من تا روز رستاخیز نخواهد بود .
  4. الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا.[۳۸] - یعنی: امروز دین را برایتان کامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را دینی برای شما برگزیدم."
  5. و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین.» [۳۹] - یعنی: و کسی که جز اسلام دینی را خواهد، هرگز از وی پذیرفته نشود و در روز پسین از زیانکاران شمرده گردد."

[ویرایش] پاسخ بهائیان

بهائیان معتقدند که برای هر دینی از جمله اسلام و بهائی دورهٔ زمانی معینی وجود دارد و ادیان و امتهای دیگر خواهند آمد که کتاب و پیامبر خویش را دارند.[۴۰]

  • ابوالفضائل در این باره می‌گوید : «عجب نیست اگر فقهای ملّت اسلام نیز به کلمه مبارکه خاتم النّبیّین و حدیث لا نبیّ بعدی که ابداً دلالت بر عدم تجدید دیانت ندارد ممتحن گردند و به امم ماضیه ملحق شوند . و حال آنکه مقصود وی از این کلمه این بود که ترقّی امّت اسلامیّه را مکشوف دارد و افضلیّت ائمّه هدی را از انبیای بنی اسرائیل معلوم و واضح فرماید . زیرا که بر مطّلعین بر کتب مقدّسه و حالات امم ماضیه واضح است که انبیای بنی اسرائیل از قبیل اشعیا و یرمیا و دانیال و حزقیل و زکریا و امثالهم کلّ بتوسّط رؤیا ازامور آتیه اخبار می‌فرمودند و رؤیای صادقه خود را الهام تعبیر می‌نمودند . چندانکه لفظ نبیّ بر بیننده رؤیا در میان قوم دایر و مصطلح گشت و در لغت عبریّه حقیقت ثانویّه یافت و در کتب عهد عتیق و عهد جدید در مواضع کثیره مذکور و شایع گشت . پس چون فجر سعادت از افق بطحا طالع شد ... ظلمت لیل زایل شد و هنگام رؤیا انقضاء یافت و میعاد رؤیت و مشاهدت فرارسید . لذا بوجود اقدس خاتم الانبیاء باب نبوّت یعنی نزول الهام به رؤیا مختوم و مسدود گشت و روح فؤاد در صدور ارباب سداد سمت احاطه و کلّیّت گرفت و حقایق روحانیّه که بر انبیای بنی اسرائیل به رؤیا افاضه میشد بر ائمّه اسلام علیهم السّلام به رؤیت و مشاهدت مبذول گشت و معنی حدیث «لانبیّ بعدی» و حدیث صحیح» علماء امّتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل «واضح و مکشوف شد و بجای «کذا رأیت فی الرّؤیا» که در کلمات اوّلین مذکور بود» کأنّی أری و کأنّی أشاهد «در بیانات آخرین ثابت و مسطور گشت .» [۴۱]

«رسول» و «نبیّ» بطور اخصّ و در عالم ظاهر و کثرت دارای یک معنی نیستند . زیرا رسول فرستاده خدا و دارنده آئین و کتاب است در حالیکه نبیّ برگزیده یزدان و ترویج دهنده آئین و تعالیم ایزد مهربان و گوینده رویدادهای آینده بوسیله‌ی الهام خدا در عالم رؤیا است. از این رو است که در قرآن برخی از برگزیدگان خدا رسول و برخی دیگر نبیّ نامیده شده‌اند. و این نیز ناگفته نماند که هر رسولی می‌تواند نبیّ باشد ولیکن هر نبیّ دارای مقام رسالت نیست و آیات زیر از قرآن مجید گواه راستی این گفتار است : «فلمّا اعتزلهم و مایعبدون من دون اللّه وهبنا له اسحق و یعقوب و کلّاً جعلنا نبیّا ... و اذکر فی الکتاب موسی انّه کان مخلصا و کان رسولاً نبیّا .. و وهبنا له من رحمتنا اخاه هرون نبیّا . و اذکر فی الکتاب اسمعیل . انّه کان صادق الوعد و کان رسولاً نبیّا ... و اذکر فی الکتاب ادریس ، انّه کان صدّیقا نبیّا .» [۴۲] - یعنی : پس از آنکه از ایشان و آنچه پرستش می‌کردند غیر از یزدان، دوری گرفت (مقصود ابراهیم خلیل است) اسحاق و یعقوب را باو عنایت کردیم و آنان را از انبیا گردانیدیم... و یاد کن موسی را در کتاب ، او پاک نهاد و رسول نبیّی بود ... و از بخشش خویش برادرش هارون نبیّ را به وی دادیم . و یاد کن اسماعیل را در کتاب ، او راست وعده دهنده و رسول نبیّی بود ... و یاد کن ادریس را در کتاب . او نبیّ راستگویی بود .

«همچنین :» و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبیّ الّا اذا تمنّی القی الشّیطان فی امنیّته . فینسخ اللّه ما یلقی الشّیطان ثمّ یحکم اللّه ایاته و اللّه علیم حکیم . [۴۳] -یعنی: و هیچ رسول و نبیّی پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هر هنگام آرزویی کرد، شیطان در آرزویش القای شبهه نمود . خداوند نابود می‌سازد آنچه را شیطان القا می‌کند و پس از آن آیاتش را استوار می‌گرداند و اوست دانا و آگاه.» اما «رسول» و «نبیّ» بطور اعمّ و در عالم باطن و وحدت از یک معنی و مفهوم برخوردارند و از آنجائیکه خداوند به صریح آیه‌ی سوم از سوره‌ی حدید در قرآن مجید «هو الاوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن» است، فرستادگان او نیز به هر اسم و رسم مظاهر و مرایای صفات و کمالات و مصادیق اوّلیّت و آخریّت و ظاهریّت و باطنیّت اویند. از اینرو هر یک از پیامبران از جمله پیامبر اسلام، در دور و زمان رسالت ویژه‌ی خود، اول رسولان و آخر رسولان و اول انبیا و آخر انبیا به شمار آمده‌است. بر این پایه‌است که بهاءالله نه تنها رسول اکرم را خاتم انبیا نامیده، بلکه او را خاتم رسولان نیز بر شمرده‌است آنجا که می‌فرماید: «الصّلوة و السّلام علی سیّد العالم و مربّی الامم الّذی به انتهت الرّسالة و النّبوّة...» مجموعه‌ی اشراقات - خط مشکین قلم - چاپ هند ص ۲۹۳. بنا بر این کلمه «خاتم النّبیّین» نباید بهیچوجه سبب پیدایش این فکر و اندیشه گردد که هدایت و راهنمایی یزدان و تحوّل و تجدّد ادیان با ظهور محمّد پیامبر اسلام، به انجام گرائیده‌است. امّا در باره روایت «کتابی پس از کتاب من و ...»: از این حدیث چنین بر می‌آید که محمّد برای کتاب و شریعت خویش زمانی تعیین نموده که انجام آن روز رستاخیز است. اکنون باید بدانیم رستاخیز یا قیامت چیست و هنگام آن کی می‌باشد؟ قیامت در لغت بمعنای «الانبعاث من الموت»(برانگیخته شدن پس از مرگ) و روز قیامت بمعنای «یوم البعث من الأرماس» (روز برانگیختن مردگان از گورها) آمده‌است [۴۴] . حال باید دید که مقصود از این «مرگ» چیست و این «مردگان» کیانند و این «گورها» چه می‌باشد ؟ و زندگی چیست و زندگان کیانند ؟ در کتابهای آسمانی همه جا مقصود از «مرگ» مرگ روحانی و «زندگانی» زندگانی ایمانی است نه این مرگ جسمانی و زندگی ظاهری . در تورات می‌فرماید : «اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری . زیرا روزی که از آن خوردی هرآینه خواهی مرد .» [۴۵] همچنین : «پس فرایض و احکام مرا نگاه دارید که هر آدمی که آنها را بجا آورد در آنها زیست خواهد کرد . من یهوه هستم . [۴۶] نیز در کتاب حزقیال نبیّ آمده‌است :» هر کسی که گناه ورزد او خواهد مرد و اگر کسی عادل باشد و انصاف و عدالت را بعمل آورد .. و به فرایض من سلوک نموده و احکام مرا نگاه داشته به راستی عمل نماید ، خداوند یهوه می‌فرماید که آن شخص عادل است و البتّه زنده خواهد ماند .. پس توبه کنید و از همه تقصیرهای خود بازگشت نمائید تا گناه موجب هلاکت شما نشود .... زیرا خداوند یهوه می‌گوید : من از مرگ آن کس که می‌میرد مسرور نمی‌باشم . پس بازگشت نموده زنده مانید .» [۴۷]

در انجیل آمده‌است : «و دیگری از شاگردانش بدو گفت : خداوندا اوّل مرا رخصت ده تا رفته پدر خود را دفن کنم . عیسی وی را گفت : مرا متابعت کن و بگذار که مردگان مردگان خود را دفن کنند .» [۴۸]

همچنین : «آمین آمین به شما می‌گویم ، هر که کلام مرا بشنود و به فرستنده من ایمان آورد حیات جاودانی دارد و در داوری نمی‌آید ، بلکه از موت تا به حیات منتقل گشته‌است .» [۴۹]

نیز : " و چون می‌روید موعظه کرده گوئید که ملکوت آسمان نزدیک است ، بیماران را شفا دهید ابرصان را طاهر سازید مردگان را زنده کنید دیوها را بیرون نمائید، مفت یافته‌اید مفت بدهید . " [۵۰]

همچنین : «لیکن شما ایمان نمی‌آورید ، زیرا از گوسفندان من نیستید . چنانکه به شما گفتم گوسفندان من آواز مرا می‌شنوند و من آنها را می‌شناسم و مرا متابعت می‌کنند و من به آنها حیات جاودانی می‌دهم و تا به ابد هلاک نخواهند شد و هیچ کس آنها را از دست من نخواهد گرفت .» [۵۱]

نیز پولس رسول می‌گوید : «و شما را که در خطایا و گناهان مرده بودید زنده گردانید ... ما را نیز که در خطایا مرده بودیم با مسیح زنده گردانید . زیرا که محض فیض نجات یافته‌اید .» [۵۲]

همچنین یوحنای رسول می‌گوید : " ما می‌دانیم که از موت گذشته داخل حیات گشته‌ایم از اینکه برادران را محبّت می‌نمائیم. هرکه برادر خود را محبّت نمی‌نماید در موت ساکن است . " [۵۳]

در قرآن می‌فرماید : «و ما یستوی الأعمی و البصیر و لا الظّلمات و لا النّور و لا الظِّلّ و لا الحَرور و ما یستوی الأحیاء و لا الأموات . انّ اللّه یُسْمع من یشاء و ما أنت بِمُسْمعٍ من فی القبور . إِنْ أنت الّا نذیر .» [۵۴] - یعنی: و کور و بینا و تاریکی و روشنایی و سایه و گرمی با یکدیگر برابر نمی‌باشند و زندگان و مردگان نیز با هم یکسان نیستند . خداوند کسی را که بخواهد می‌شنواند و تو توانایی شنوانیدن در گور خوابیدگان را دارا نیستی و تو بیم دهنده‌ای بیش نمی‌باشی. "

نیز : «أَو من کان میتاً فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی النّاس کمن مثله فی الظّلمات لیس بخارج منها ؟ کذلک زُیِّنَ للکافرین ماکانوا یعملون [۵۵] - یعنی :» آیا کسی که مرده بود و او را زنده کردیم و نوری را که بدان در میان آدمیان راه می‌رفت فرا راهش قرار دادیم ، مانند کسی است که در تاریکیها(ی جهل و نادانی و گمراهی) بوده و به بیرون از آن دسترسی نداشته‌است ؟ این چنین اعمال کافران ایشان را فریفته‌است .»

همچنین : «و لا تحسبَنَّ الّذین قُتلوا فی سبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یُرزقون . [۵۶] - یعنی :» و گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند مرده‌اند ، بلکه زنده‌اند و در نزد پروردگار از مواهبش برخوردار .»

نیز : «و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللّه امواتٌ بل احیاءٌ و لکن لا تشعرون» [۵۷] - یعنی: و مگوئید کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند از مردگان شمرده می‌گردند ، بلکه از زندگانند و شما آگاه نیستید . "

بهاءاللّه در این باره می‌گوید: "همچنین هر کس از جام حبّ نصیب برداشت از بحر فیوضات سرمدیّه و غمام رحمت ابدیّه، حیات باقیه ابدیّه ایمانیّه یافت و هر نفسی که قبول ننمود به موت دائمی مبتلا شد. و مقصود از موت و حیات که در کتب مذکور است موت و حیات ایمانی است. و از عدم ادراک این معنی است که عامّه ناس در هر ظهور اعتراض نمودند و به شمس هدایت مهتدی نشدند و جمال ازلی را مقتدی نگشتند...

خلاصه معنی آنکه هر عبادی که از روح و نفخه مظاهر قدسیّه در هر ظهور متولّد و زنده شدند بر آنها حکم حیات و بعث و ورود در جنّت محبّت الهیّه می‌شود ... خلاصه اگر قدری از زلال معرفت الهی مرزوق شوید میدانید که حیات حقیقی حیات قلب است نه حیات جسد ، زیرا که در حیات جسد همه ناس و حیوانات شریکند ولیکن این حیات مخصوص است به صاحبان افئده منیره که از بحر ایمان شاربند واز ثمره ایقان مرزوق و این حیات را موت از عقب نباشد و این بقا را فنا از پی نیاید . " [۵۸]

اکنون با شرح بالا معلوم شد که این «مرگ» مرگ روحانی و «زندگانی» زندگانی ایمانی و این «مردگان» مردگان روحانی و «زندگان» زندگان ایمانی و این «گورها» گورهای غفلت و نادانی و گمراهی و بی‌ایمانی است . از این رو هرهنگام که خداوند مهربان در صور هیکل پیامبران می‌زند و بدان روح ایمان در کالبد آدمیان می‌دمد ، نفوس آماده و پذیرنده از آن روح جانی تازه گرفته و حیاتی بی‌اندازه یافته و از گورهای نادانی و گمراهی بپاخاسته و به جهان ایمان درآمده و در حلقه زندگان دل و جان قدم گذارند . این هنگام ، هنگام قیامت است و این زمان ، زمان رستاخیز بنی آدم .

بهاءاللّه می‌فرماید : «حین ظهور و بروز انوار خورشید معانی کلّ در یک مقام واقف و حقّ نطق می‌فرماید بآنچه اراده می‌فرماید . هریک از مردمان که بشنیدن آن فائز شد و قبول نمود او از اهل جنّت مذکور . و همچنین از صراط و میزان و آنچه در روز رستخیز ذکر نموده‌اند ، گذشته و رسیده و یوم ظهور یوم رستخیز اکبر است .» [۵۹]

همچنین مسیح میگوید : «آمین آمین به شما می‌گویم که ساعتی می‌آید بلکه اکنون است که مردگان آواز پسر خدا را می‌شنوند و هر که بشنود زنده گردد ... و از این تعجّب مکنید . زیرا ساعتی می‌آید که در آن جمیع کسانی که در قبور میباشند آواز او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد . هرکه اعمال نیکو کرد برای قیامت حیات و هر که اعمال بد کرد بجهت قیامت داوری . من از خود هیچ نمی‌توانم کرد بلکه چنانکه شنیده‌ام داوری می‌کنم و داوری من عادل است . زیرا که اراده خود را طالب نیستم بلکه اراده پدری را که مرا فرستاده‌است .» [۶۰]

نیز در انجیل یوحنا آمده‌است : «پس مرتا به عیسی گفت : ای آقا اگر در اینجا می‌بودی برادر من نمی‌مرد ولیکن الآن نیز می‌دانم که هرچه از خدا طلب کنی خدا آنرا به تو خواهد داد . عیسی بدو گفت : برادر تو خواهد برخاست . مرتا به وی گفت : می‌ دانم که در قیامت روز بازپسین خواهد برخاست . عیسی بدو گفت : من قیامت و حیات هستم . هرکه به من ایمان آورد اگر مرده باشد زنده گردد و هرکه زنده بود و به من ایمان آورد تا به ابد نخواهد مرد . آیا این را باور می‌کنی .» [۶۱]

همچنین خداوند در کتاب قرآن فرارسیدن هنگام عذاب یعنی روز قیامت را به برانگیختن پیامبران خویش در هر زمان وابسته نموده و می‌فرماید : «ما کنّا معذّبین حتّی نبعث رسولا» [۶۲]یعنی: عذاب نداده‌ایم مگر آنکه پیامبری را برانگیخته باشیم . "

باب در این باره می‌گوید: «مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره حقیقت [۶۳]است و مشاهده نمی‌شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد . بلکه همه موهوماً امری را توهّم نموده که عند اللّه حقیقت ندارد . و آنچه عند اللّه و عند عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است اینست که از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان بهر اسم الی حین غروب آن یوم قیامت است . مثلاً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن ، قیامت موسی بود که ظهور اللّه در آن زمان ظاهر بود به ظهور آن حقیقت که جزا داد هرکس مؤمن به موسی بود بقول خود و هرکس مؤمن نبود جزا داد بقول خود . زیرا که ما شهد اللّه در آن زمان ما شهد اللّه فی الانجیل بود . و بعد از یوم بعثت رسول اللّه تا یوم عروج آن ، قیامت عیسی بود که شجره حقیقت ظاهر شده در هیکل محمّدیّه و جزا داد هر کس که مؤمن به عیسی بود و عذاب فرمود بقول خود هرکس که مؤمن به آن نبود . و از حین ظهور شجره بیان الی ما یغرب قیامت رسول اللّه هست که در قرآن خداوند وعده فرموده .» [۶۴]

مولوی[۶۵] نیز این حقیقت را در قالب شعر آورده و می‌گوید:

«هین که اسرافیل وقتند اولیا مرده را زیشان حیات است و نما» «جانهای مرده اندر گور تن برجهد زآوازشان اندر کفن» «گوید این آواز ز آواها جداست زنده کردن کار آواز خداست» «ما بمردیم و بکلّی کاستیم بانگ حقّ آمد همه برخاستیم» .... «مطلق آن آواز خود از شه بود گرچه از حلقوم عبد اللّه بود» .... «گفت پیغمبر که نفحتهای حق اندرین ایّام می‌آرد سبق» «گوش و هش دارید این اوقات را در ربائید این چنین نفحات را» «نفحه آمد مر شما را دید و رفت هرکه را میخواست جان بخشید و رفت» ... [۶۶]

از آنچه گذشت دانسته گشت که روز قیامت هنگام ظهور پیامبری جدید و پیدایش آئینی نوین است و روایت «کتابی پس از کتاب من و آئینی بعد از آئین من تا روز رستاخیز نخواهد بود»، دلیلی برای تجدید نشدن ادیان الهی و نیامدن کیش آوران یزدانی و تازه نگردیدن کتابهای آسمانی بشمار نمی‌رود. در اینجا ایسته‌است آیات زیر از قرآن مجید را نیز برای اثبات مقال شاهد آوریم: «و قالت الیهود: ید اللّه مغلولة. غلّت ایدیهم و لعنوا بما قالوا . بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء .» [۶۷]یعنی: و یهودیان گفتند: دست خدا بسته‌است (یعنی دیگر پس از موسی پیامبری نخواهد فرستاد. البتّه با دلایلی که از پیش گذشت). بسته باد دستهایشان و لعنت باد بر آنان برای آنچه که گفته‌اند. بلکه دستهای او گشاده‌است و می‌دهد آنچه را که می‌خواهد."

همچنین : «یا بنی آدم امّا یأتینّکم رسل منکم یقصّون علیکم ایاتی . فمن اتّقی وأصلح فلاخوف علیهم ولاهم یحزنون .» [۶۸] یعنی : «ای فرزندان آدم ، البتّه پیامبرانی از میان شما بسویتان خواهند آمد تا آیات مرا بر شما بخوانند پس آنانکه پرهیزکار و نیک کردارند بیم و اندوهی برایشان نمی‌باشد .»

در مقام پاسخ به استنتاجی که اهل اسلام از دو آیه: الیوم اکملت لکم دینکم ... «و» من یبتغ غیر الاسلام دیناً ..." می‌کنند و از این رو آئین اسلام را کامل و آمدن آئین دیگری را لازم نمی‌دانند و آنرا تا روز پسین تنها دین برترین برای مردم روی زمین می‌پندارند ، از آنان پرسش می‌کنیم که آیا آئین مسیح آئینی کامل و جامع بوده‌است یا نه و آیا شریعت موسی شریعتی کامل و تمام بوده‌است یا نه ؟ اگر بگویند که آئین مسیح و شریعت موسی کامل و تمام بوده‌اند ، خواهیم پرسید : پس چرا خداوند دانا دیانت اسلام را برای بندگان خویش برگزیده در حالیکه بدان نیازی نبوده‌است ؟ اما اگر گویند : آن ادیان کامل و جامع نبوده‌اند، خواهیم گفت که این امر از عدل و داد خداوند بدور است که پیامبری را برانگیزد و او آئینی را بنیاد نهد که ناقص و غیر کامل باشد . آیا این امری خردمندانه‌است ؟ آیا مقصود از فرستادن پیامبران و بنیاد نهادن شرایع و ادیان چیست ؟ آیا خداوند جز راهنمایی انسانها هدف دیگری دارد ؟ مگر می‌توان با آئینی ناکامل و قوانینی ناقص قومی را راهنمایی و ملتی را هدایت کرد ؟ چاره‌ای نیست جز آنکه اذعان کنیم که این امر غیرممکن و بیرون از دانش و بینش آفریننده آفرینش است .

در کتاب مقدّس یهود آمده‌است : «شریعت خداوند کامل است و جان را برّ می‌گرداند ... فرائض خداوند راست است و دل را شاد می‌سازد .» [۶۹]

همچنین در کتاب عهد جدید (چنانکه از پیش گذشت) آمده‌است : " و اما در شما آن مسح که از او یافته‌اید ثابت است و حاجت ندارید که کسی شما را تعلیم دهد . بلکه چنانچه خود آن مسح شما را از همه چیز تعلیم میدهد و حقّ است و دروغ نیست . پس بطوری که شما را تعلیم داد در او ثابت می‌مانید ." [۷۰]

قرآن مجید به کمال و تمامیّت و رحمت و هدایت تورات مقدّس چنین گواهی و شهادت می‌دهد : «ثمّ آتینا موسی الکتاب تماماً علی الّذی احسن وتفصیلاً لکلّ شیءٍ و هدی ورحمة لعلّهم بلقاء ربّهم یؤمنون .» [۷۱] - یعنی : سپس به موسی کتابی دادیم که برای نیکوکاران کامل و تمام و برای هر چیزی روشن گر و گویا و برای مردمان مایه هدایت و رحمت بود که شاید آنان به دیدار پروردگارشان ایمان آورند ."

همچنین در باره انجیل جلیل می‌فرماید : «و قفّینا علی آثارهم بعیسی ابن مریم مصدّقاً لما بین یدیه من التّوریة و آتیناه الانجیل فیه هدًی و نورٌ و مصدّقا لما بین یدیه من التّوریة و هدًی و موعظةً للمتّقین .[۷۲] «- یعنی :» و پس از آنان (انبیای بنی اسرائیل) عیسی پسر مریم را فرستادیم که تصدیق کننده تورات بود و باو انجیل را دادیم که راهنمایی و روشنایی و گواه راستی تورات و هدایت و نصیحت برای پرهیزکاران بود .»

اکنون باید بگوئیم که کامل بودن آئین و تمام بودن شریعت امری مطلق نبوده و دلیل همیشگی بودن آن بشمار نمی‌رود و در هر عهد و عصر دین حقّ همان دینی است که خداوند برای آن هنگام خواسته‌است. پس دین اسلام در زمان خود دین حقّ و آئین مسیح در دوره خویش آئین راستی و شریعت موسی در عهد خود شریعت کامل و جامع بوده‌است . از این رو است که خداوند در قرآن می‌فرماید :

«لکلّ امّة اجل ...»[۷۳]- یعنی : «برای هر امّتی زمانی است ...»

نیز : «لکلّ امّة رسول ...»[۷۴] - یعنی : «برای هر امّتی پیامبری است ...»

همچنین : «... لکلّ اجل کتاب ، یمحوا اللّه مایشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب.» [۷۵]- یعنی :» ... برای هر زمانی کتابی است . خدا آنچه را که بخواهد نسخ و نابود می‌گرداند و آنچه را که بخواهد استوار می‌سازد و امّ الکتاب در نزد اوست .»

نیز : «ما نَنْسَخْ من آیةٍ أَو نُنْسِها نَأْتِ بِخَیرٍ منها أَوْ مِثْلَها. أَلَم تَعْلَمْ أَنَّ اللّه علی کلّ شیءٍ قدیر ؟» [۷۶]- یعنی: «هنگامیکه آیه‌ای را منسوخ گردانیم و یا آنرا ترک نمائیم بهتر از آن یا مانندش را می‌آوریم . آیا نمی‌دانی که خدا بر همه چیز توانا است؟»

اکنون از آنچه در این بخش گذشت ، روشن گشت که به گفته بهاءاللّه : " لم یزل جود سلطان وجود بر همه ممکنات به ظهور مظاهر نفس خود احاطه فرموده و آنی نیست که فیض او منقطع شود و یا آنکه امطار رحمت از غمام عنایت او ممنوع گردد . " [۷۷]

[ویرایش] احمد قادیانی

[ویرایش] پانویس

  1. لسان العرب، ۱۲/۱۶۳
  2. مفردات الفاظ قرآن، ۱۴۲
  3. دایرة المعارف تشیع، ۷/۶
  4. تفاوت «نبی» (پیامبر) با «رسول» (فرستاده) (وب‌گاه رسمی تسلیم شدگان)
  5. رسول میثاق پس از محمد (وب‌گاه رسمی تسلیم شدگان)
  6. رسول میثاق در وبگاه رسمی تسلیم شدگان به فارسی
  7. God's Messenger of the Covenant This Appendix presents physical, examinable, verifiable, and irrefutable evidence that Rashad Khalifa is God's Messenger of the Covenant.
  8. The numerology of Dr. Rashad Khalifa - scientist
  9. احزاب /۴۰
  10. ‎خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن، جعفر سبحانی، صفحه ۲۴،۲۵
  11. ‎خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن، جعفر سبحانی، صفحه ۲۴،۲۵
  12. ‎خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن، جعفر سبحانی، صفحه ۲۴،۲۵
  13. لسان العرب، ج ۴، ص ۲۵
  14. ابن فارس، مقاییس اللغة، ج ۲، ص ۲۴۵
  15. فیروزآبادی، قاموس اللغة، ۴، ص ۱۰۲
  16. جوهری، مختارالصحاح، ص ۱۳۰
  17. ابن منظور، لسان‏العرب، ج ۴، ص ۲۵
  18. مقاییس اللغة، ج ۲، ص ۲۴۵
  19. التبیان فی إعراب القرآن، ج ۲، ص ۱۰۰
  20. خاتمیّت از نظر قرآن و حدیث و عقل، ص ۱۹ و ۲۰
  21. فرقان /۱؛ فصلت /۴۱ و ۴۲؛ انعام /۱۹؛ سبأ /۲۸
  22. خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن، ۵۷ و ۷۱
  23. تفسیر نمونه، ۱۵/۸
  24. مجمع البیان، ۴/۲۸۲
  25. بحار الانوار، ۱۶/۹۳، ۲۲/۵۳۱ و ۳۷/۲۵۵
  26. مجمع البیان، ۷/۳۶۲
  27. وسائل الشیعه، ۱۸/۵۵۵
  28. علل الشرایع، ۱/۱۲۲
  29. احتجاج طبرسی، ۳۷
  30. بحارالانوار: ج ۳۷، ص ۲۵۴ و ۲۸۹
  31. صحیح بخاری: ج ۳، ص ۵۸
  32. صحیح مسلم: ج ۲، ص ۳۲۳
  33. صحیح بخاری ۴/۲۶۶، مسند احمد بن حنبل، ۳/۳۹۸
  34. بحارالانوار، ۲۱/۳۸۱ به نقل از تفسیر نمونه ۱۷/۳۴۴
  35. قرآن - سوره أَحزاب - آیه ۴۰
  36. حدیث نبوی
  37. حدیث نبوی.
  38. قرآن - سوره مائده - آیه ۳.
  39. قرآن - سوره آل عِمْران - آیه ۸۵.
  40. خاتمیت توهم یا واقعیت
  41. کتاب فرائد - چاپ مصر - ص ۳۱۱.
  42. قرآن - سوره مریم - آیه ۴۹ تا ۵۶.
  43. قرآن - سوره حجّ - آیه ۵۲.
  44. المنجد.
  45. تورات - سفر پیدایش - باب ۲ - آیه ۱۷.
  46. تورات - سفر لاویان - باب ۱۸ - آیه ۵.
  47. حِزقیال نبیّ - باب ۱۸ - آیه ۴ تا پایان.
  48. انجیل متّی - باب ۸ - آیه ۲۱ و ۲۲.
  49. انجیل یوحنّا - باب ۵ - آیه ۲۳.
  50. انجیل متّی - باب ۱۰ - آیه ۷ و ۸.
  51. انجیل یوحنّا - باب ۱۰ - آیه ۲۶ تا ۲۸.
  52. رساله پولس رسول به اَفَسُسیان - باب ۲ - آیه ۱ و ۵.
  53. رساله اوّل یوحنّای رسول - باب ۳ - آیه ۱۴.
  54. قرآن - سوره فاطر - آیه ۱۹ تا ۲۳.
  55. در این آیه اشاره به حمزه عموی پیغمبر است که پیش از ایمان از مردگان و پس از آن از زندگان شمرده شد و از تاریکی گمراهی رهایی یافت و به نور ایمان فایز گشت . اما عکس این امر در باره ابوالحکم ملقّب به ابوجهل صادق آمد که تا پایان زندگانی در ظلمت جهل و بی‌ایمانی باقی ماند. قرآن - سوره أَنعام - آیه ۱۲۲.
  56. قرآن - سوره آل عِمْران - آیه ۱۶۹.
  57. قرآن - سوره بقره - آیه ۱۵۴.
  58. کتاب ایقان - چاپ مصر ص ۸۶ و ۹۰ و ۹۲.
  59. مجموعه الواح حضرت بهاءالله - خط زین المقرّبین - چاپ هند ص ۲۵۳.
  60. انجیل یوحنّا - باب ۵ - آیه ۲۴ تا ۲۹.
  61. انجیل یوحنّا - باب ۱۱ - آیه ۲۱ تا ۲۶.
  62. قرآن - سوره إِسراء (بنی اسرائیل) - آیه ۱۵.
  63. ظهور پیامبر الهی.
  64. کتاب بیان - باب ۷ - از واحد ۲.
  65. مولانا جلال الدّین محمّد بلخی مشهور به مولوی، و مولانا و ملّای رومی عارف و شاعر قرن هفتم هجری.
  66. مثنوی - دفتر اوّل - ابیات ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۴ و ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۴.
  67. قرآن - سوره مائده - آیه ۶۴.
  68. قرآن - سوره أَعراف - آیه‌ی ۳۵.
  69. مزامیر داود - باب ۱۹ - آیه ۷ و ۸.
  70. رساله اوّل یوحنّای رسول - باب ۲ - آیه ۲۷.
  71. قرآن - سوره أَنعام - آیه ۱۵۴.
  72. قرآن - سوره مائده - آیه ۴۶.
  73. قرآن - سوره أَعراف - آیه ۳۴ و سوره یُونس - آیه ۴۹.
  74. قرآن - سوره یُونس - آیه ۴۷.
  75. قرآن - سوره رَعْد - آیه ۳۸ و ۳۹.
  76. قرآن - سوره بقره - آیه ۱۰۶.
  77. کتاب ایقان - چاپ مصر ص ۱۱.

[ویرایش] منابع

  • صدر حاج سید جوادی، احمد. دایرة المعارف تشیع. چاپ اول، تهران: سازمان دایرة المعارف تشیع، ۱۳۶۸.
  • سبحانی، جعفر. خاتمیت از دیدگاه عقل و قرآن. ترجمهٔ رضا استادی. چاپ دوم، تهران: دارالکتب اسلامیه، 
  • محمد خطیبی، کوشکک و.... فرهنگ شیعه (کلام). چاپ اول، قم: زمزم هدایت، ۱۳۸۵، ۷-۷۳-۸۷۶۹-۹۶۴. ‏
  • محمد باقر سعیدی روشن. وحی شناسی. چاپ اول، تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۷۸، ۸-۸۷-۶۶۱۰-۹۶۴. ‏
  • صادقی، هادی. درآمدی بر کلام جدید. چاپ دوم، قم: کتاب طه و نشر معارف، ۱۳۸۳، ۸-۵۶-۷۰۳۰-۹۶۴. ‏
  • نجفی، سید محمد باقر. بهائیان. چاپ اول، تهران: نشر مشعر، ۳-۶۱-۷۶۳۵-۹۶۴. ‏


aa - ab - af - ak - als - am - an - ang - ar - arc - as - ast - av - ay - az - ba - bar - bat_smg - bcl - be - be_x_old - bg - bh - bi - bm - bn - bo - bpy - br - bs - bug - bxr - ca - cbk_zam - cdo - ce - ceb - ch - cho - chr - chy - co - cr - crh - cs - csb - cu - cv - cy - da - de - diq - dsb - dv - dz - ee - el - eml - en - eo - es - et - eu - ext - fa - ff - fi - fiu_vro - fj - fo - fr - frp - fur - fy - ga - gan - gd - gl - glk - gn - got - gu - gv - ha - hak - haw - he - hi - hif - ho - hr - hsb - ht - hu - hy - hz - ia - id - ie - ig - ii - ik - ilo - io - is - it - iu - ja - jbo - jv - ka - kaa - kab - kg - ki - kj - kk - kl - km - kn - ko - kr - ks - ksh - ku - kv - kw - ky - la - lad - lb - lbe - lg - li - lij - lmo - ln - lo - lt - lv - map_bms - mdf - mg - mh - mi - mk - ml - mn - mo - mr - mt - mus - my - myv - mzn - na - nah - nap - nds - nds_nl - ne - new - ng - nl - nn - no - nov - nrm - nv - ny - oc - om - or - os - pa - pag - pam - pap - pdc - pi - pih - pl - pms - ps - pt - qu - quality - rm - rmy - rn - ro - roa_rup - roa_tara - ru - rw - sa - sah - sc - scn - sco - sd - se - sg - sh - si - simple - sk - sl - sm - sn - so - sr - srn - ss - st - stq - su - sv - sw - szl - ta - te - tet - tg - th - ti - tk - tl - tlh - tn - to - tpi - tr - ts - tt - tum - tw - ty - udm - ug - uk - ur - uz - ve - vec - vi - vls - vo - wa - war - wo - wuu - xal - xh - yi - yo - za - zea - zh - zh_classical - zh_min_nan - zh_yue - zu -