پیرمرد و دریا
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
کتابنما | |
پیرمرد و دریا | |
---|---|
نویسنده: | ارنست همینگوی |
مترجم: | نجف دریابندری |
ناشر: | انتشارات خوارزمی |
محل انتشار: | تهران |
نوبت چاپ: | سوم |
نخستین چاپ: | 1363 |
آخرین چاپ: | 1385 |
تعداد جلد: | 1 |
شمارگان: | 5500 |
تعداد صفحات: | 222 |
The Old Man and the Sea | |
زبان اصلی: | انگلیسی |
کتابخانهٔ ملی ایران: | 19154-84 م |
شابک: | ISBN 964 - 487 - 072 - 7 |
پیرمرد و دریا (به انگلیسی: The old man and the sea) نام رمان کوتاهی است از ارنست همینگوی، نویسنده سرشناس امریکایی. این رمان در سال ۱۹۵۱ در کوبا نوشته شد و در ۱۹۵۲ به چاپ رسید. «پیرمرد و دریا» واپسین اثر مهم داستانی همینگوی بود که در دوره زندگیاش به چاپ رسید. این داستان، که یکی از مشهورترین آثار اوست، شرح تلاشهای یک ماهیگیر پیر کوبایی است که در دل دریاهای دور برای بدام انداختن یک نیزهماهی بسیار بزرگ با آن وارد مبارزهٔ مرگ و زندگی میگردد. نوشتن این کتاب یکی از دلایل عمده اهدای جایزه ادبی نوبل سال ۱۹۵۴ به ارنست همینگوی بودهاست.
پیرمرد و دریا یک «رمان کوتاه» است چرا که این رمان به فصلها و یا قسمتهای جدا تقسیم نشدهاست و علاوه بر این فقط اندکی از یک داستان کوتاه بلندتر است. «پیرمرد و دریا» برای اولین بار در تمامیت خود، شامل ۲۶٬۵۰۰ واژه، در شماره یکم سپتامبر ۱۹۵۲ مجله لایف (Life) منتشر شد و باعث گردید که ظرف فقط ۲ روز بیش از ۵ میلیون نسخه از این مجله به فروش برود. نقدهایی که درباره این داستان نوشته شد همگی بدون استثنا و بطور اغراقآمیزی مثبت بودند. هرچند بعدها تعداد کمی نقد مخالف نیز نوشته شد که نویسندگانشان زیاد با «پیرمرد و دریا» میانه خوبی نداشتند و به آن خرده میگرفتند. در یکی از چاپهای اولیه، نام کتاب در روی جلد اشتباهاً «پیرمردها و دریا» به چاپ رسیده بود.
الکسی لئونوف در خاطراتش نقل کرده که پیرمرد و دریا یکی از کتابهای مورد علاقه یوری گاگارین بوده است. وی این موضوع را در سفرش به کوبا به خود ارنست همینگوی هم گفته بوده است.[۱]
فهرست مندرجات |
[ویرایش] الهام از واقعیت
پس از سال ۱۹۴۰ زمانی که ارنست همینگوی بهمراه همسر سومش مارتا گلهورن (Martha Gellhorn) در کوبا زندگی میکرد، قایقرانی و ماهیگیری تفریحات اصلی او بحساب میآمدند. زندگینامهنویسانی که در مورد زندگی و آثار همینگوی مقاله و کتاب نوشتهاند همگی همداستاناند شخصیت «پیرمرد» در داستان «پیرمرد و دریا» دست کم در برخی از موارد برگرفته از شخصیت واقعی یک ماهیگیر کوبایی بنام گرگوریو فوئنتس (Gregorio Fuentes) بودهاست. همینگوی در سالهای ۱۹۳۰ گرگوریو را برای نگهداری و محافظت از قایق خود، «پیلار»، استخدام کرده بود و بعدها وقتی در کوبا اقامت گزید بین او و آن پیرمرد ماهیگیر پیوندهای دوستی محکمی ریشه گرفت. فوئنتس برای مدت تقریباً ۳۰ سال، حتی وقتی که همینگوی در کوبا زندگی نمیکرد، ناخدایی «پیلار» را به عهده داشت. فوئنتس در سال ۲۰۰۲ در اثر ابتلا به سرطان در سن ۱۰۴ سالگی درگذشت. وی پیش از مرگ، «پیلار» را به دولت کوبا هدیه نمود. با توجه به بیسوادی فوئنتس، او هرگز نتوانست پیرمرد و دریا را بخواند.
[ویرایش] خلاصه داستان
«پیر مرد و دریا» داستان مبارزه حماسی ماهیگیری پیر و با تجربهاست با یک نیزه ماهی غول پیکر برای بدام انداختن آن. صیدی که میتواند بزرگتری صید تمام عمر او باشد.
وقتی داستان آغاز میگردد سانتیاگو Santiago، پیرمرد ماهیگیر، ۸۴ روز است که حتی یک ماهی هم صید نکردهاست. او آنقدر بد شانس بودهاست که پدر و مادر شاگرد او، مانولین Manolin، او را از همراهی با پیرمرد منع کرده و به او گفتهاند بهتر است با ماهیگیرهای خوش شانس تر به دریا برود. مانولین اما به پیر مرد علاقه مند است و در تمام مدتی که پیرمرد دست خالی از دریا برگشتهاست هر شب به کلبه او سر زده ، وسائل ماهیگیری اش را ضبط و ربط کرده، برایش غذا برده و با او در باره مسابقات بیس بال آمریکا به گفتگو نشستهاست. یک شب بالاخره پیرمرد به مانولین میگوید که مطمئن است که دوران بدشانسیهای او به پایان رسیدهاست و بهمین دلیل خیال دارد روز بعد قایقش را بردارد و برای صید ماهی تا دل آبهای دور خلیج برود.
فردای آنشب در روز هشتاد و پنجم سانتیاگو به تنهایی قایقش را به آب میاندازد و راهی دریا میشود. وقتی از ساحل بسیار دور میشود طعمه خود را به دل آبهای عمیق خلیج میسپارد. ظهر روز بعد یک ماهی بزرگ، که پیرمرد مطمئن است یک نیزه ماهی است، طعمه را میبلعد. سانتیاگو قادر به گرفتن و بالا کشیدن آن ماهی عظیم الجثه نیست و متوجه میشود که در عوض ماهی دارد قایق را میکشد و با خود میبرد. دو روز و دو شب بهمین صورت میگذرد و پیرمرد با جثه نحیف خود فشار سیم ماهیگیری که توسط ماهی کشیده میشود را تحمل میکند. سانتیاگو در اثر کشمکش و تقلا زخمی شدهاست و درد میکشد اما با اینحال ماهی را برادر خطاب میکند و تلاش و کوششهای او ارج میگذارد و آنرا را ستایش میکند.
در روز سوم ماهی از کشیدن قایق دست بر میدارد و شروع میکند به چرخیدن بدور آن. پیرمرد متوجه میشود که ماهی خسته شدهاست و با اینکه خود نیز رمقی در بدن ندارد هرطور شده ماهی را بکنار قایق میکشاند و با فرو کردن نیزهای در بدنش آنرا میکشد و به مبارزه طولانی خود با آن ماهی سرسخت و سمج پایان میبخشد. سانتیاگو ماهی را به کنار قایق خود میبندد و پارو زنان بهطرف ساحل حرکت میکند و به این میاندیشد که در بازار چنین ماهی بزرگی را از او به چه مبلغی خواهند خرید و ماهی با این جثه بزرگش شکم چند نفر گرسته را سیر خواهد کرد. پیرمرد اما پیش خود بر این عقیده است که هیچکس لیاقت آنرا ندارد که این ماهی با وقار و بزرگ منش را بخورد.
وقتی سانتیاگو در راه بازگشت به ساحل است کوسهها که از بوی خون پی به وجود نیزه ماهی بردهاند برای خوردنش به آن حمله میبرند. پیرمرد چندتا از این کوسهها را از پای در میآورد ولی در نهایت شب که فرا میرسد کوسهها تمام ماهی را میخورند و فقط اسکلتی از او باقی میگذارند. سانتیاگو بخاطر قربانی کردن ماهی خود را سرزنش میکند. روز بعد پیش از طلوع آفتاب پیرمرد به ساحل میرسد و با خستگی دگل قایقش را بدوش میکشد و راهی کلبهاش میگردد. وقتی به کلبه میرسد خود را روی تختخواب میاندازد و به خوابی عمیق فرو میرود.
عدهای از ماهیگیران بیخبر از ماجراهای پیرمرد برای تماشا به دور قایق او و اسکلت نیزهماهی جمع میشوند و گردشگرانی که در کافهای در همان حوالی نشستهاند اسکلت را به اشتباه اسکلت یک کوسهماهی میپندارند. شاگرد پیرمرد، مانولین، که نگران او بودهاست با خوشحالی او را صحیح و سالم در کلبهاش مییابد و برایش روزنامه و قهوه میآورد. وقتی پیرمرد بیدار میشود، آن دو دوست به یکدیگر قول میدهند که بار دیگر به اتفاق برای ماهیگیری به دریا خواهند رفت. پیر مرد از فرط خستگی دوباره به خواب میرود و خواب شیرهای سواحل آفریقا را میبیند.
[ویرایش] نمادگرایی و شخصیت
درونمایه داستان «پیرمرد و دریا» را میتوان به روشهای گوناگون تعبیر و تفسیر نمود. خود همینگوی در این مورد گفتهاست:
شما هیچ کتاب خوبی را پیدا نمیکنید که نویسندهٔ آن از پیش و با تصمیم قبلی نماد و یا نمادهایی در آن وارد نموده باشد... من کوشش کردم در داستانم یک پیر مرد واقعی، یک پسربچه واقعی، یک دریای واقعی، یک ماهی واقعی و یک کوسهماهی واقعی خلق نمایم. و تمام اینها آنقدر خوب و حقیقی از کار در آمدند که حالا هریک میتوانند به معنی چیزهای مختلفی باشند. [۲]
سبک داستان، سادگی آن و واقعی و قابل باور بودن ماجراهای آن این امکان را بوجود میآورند که داستان را بتوان به روشهای گوناگون تعبیر و تفسیر نمود. چند نمونه از این تفاسیر بدین شرحاند:
سانتیاگو بهعنوان نماد یک قهرمان شکستخورده
سانتیاگو شخصیت اصلی داستان «پیرمرد و دریا» میتواند نماد یک قهرمان شکست خورده باشد. او نمونهای است از شجاعت، قدرت و استقامت نژاد انسان. او مثل تمام انسانها با سرنوشت (ماهی) و زندگی که هم دوستداشتنی است و هم مورد نفرت (دریا) به مبارزه برمیخیزد. چیزی که در واقعیت امر باعث شکست سانتیاگو میشود غرور اوست. سانتیاگو نمادی است برای نوع انسان. همینگوی در چندین جا او را با عیسی مسیح مقایسه کردهاست. سانتیاگو «دکل قایقش را روی شانههایش گذاشت و به طرف بالای جاده به راه افتاد... او قبل از آنکه به کلبهاش برسد پنج بار بر زمین نشست». و این شباهت زیادی دارد به حالتهای عیسی مسیح وقتی صلیب بر دوش به سمت مصلوبشدن گام برمیداشت. جلوتر در داستان میخوانیم که وقتی سانتیاگو خوابید «صورتش رو به پائین بود...بازوانش به دو طرف دراز شده و کف دستانش رو به بالا بودند». حالتی که کاملاً به قرارگرفتن مسیح بر روی صلیب شباهت دارد. پیرمرد در تمام طول داستان در آرزوی داشتن نمک، این ادویه و چاشنی اصلی غذای نوع انسان،است. او درست به مانند حواریون عیسی مسیح ماهیگیر است.
نیزهماهی نماد مذهب است. ماهی از همان روزهای اول پیدایش مسیحیت، نماد این دین بودهاست. دریا نشانه زندگی است چرا که زندگی از آنجا آغاز شدهاست و بقای بشریت بسته به وجود آنست. س انتیاگو یک قهرمان است ولی یک قهرمان شکست خورده. او بر حریف که او آنرا برادر خود میخواند چیره میگردد اما پیروز از میدان بیرون نمیآید چرا که به هدف خود (فروش ماهی) نمیرسد. پیرمرد هرچند در پایان داستان زنده میماند اما بخشی از شخصیت او قهرمانانه جان سپردهاست.
سانتیاگو بهعنوان نماد یک قهرمان شکست ناپذیر
پیرمرد در طول ۸۴ روزی که موفق به صید ماهی نمیشود شکم خود را با اندک غذایی که کافهچی محل از روی دلسوزی به او میدهد سیر میکند. او گرسنگی و تحقیر را تحمل میکند ولی هرگز امید خود را برای صید یک ماهی بزرگ از دست نمیدهد. او به انتظار روز موعود مینشیند. ذات صیدکردن برای او مهمتر از سیرکردن شکم گرسنه خویش است. و آن ماهی بزرگ بالاخره روزی واقعاً از راه میرسد. پیرمرد برای اثبات مهارت و قدرت خویش در ماهیگیری گرسنگی خود را نادیده میگیرد. ولی وقتی ماهی را صید میکند، قسمتش نیست که بتواند آنرا برای خویش نگهدارد. شانسی که در پیدا کردن و صید آن ماهی غولپیکر داشتهاست در مقابل یک ضرر مادی (خوردهشدن ماهی توسط کوسهها) قرار میگیرد. ماهی میتوانست پاداشی باشد برای آن همه تلاش، مبارزه و تحمل درد. اما وقتی سانتیاگو توجه خود را از شور و حال بهدامانداختن ماهی منحرف کرده و به طمع و منافع مادی (فروش ماهی در بازار) متمرکز میکند، شانس و اقبال از وی روی بر میگردانند. چرا که دریا طمعکاری را پاداش نمیدهد. اما پیرمرد هرچه باشد بازی را نباختهاست. یکی از پیامهایی که مکرراً در کارهای همینگوی به چشم میخورد را میتوان در نقل قول زیر خلاصه کرد:
یک انسان واقعی ممکن است نابود شود ولی هرگز شکست نخواهد خورد.
سانتیاگو به دلیل طمع خویش مجازات میگردد ولی هیچ چیز نخواهد توانست درخشش پیروزی او بر نیزه ماهی عظیم الجثه را زایل نماید.
[ویرایش] پانویس
- ↑ Leonov, Alexei; Scott, David (2004). Two Sides of the Moon (in en), 218-. ISBN 0-312-30865-5.
- ↑ مجله تایم ، ۷ ژوئیه ۱۹۹۹
[ویرایش] منبع
- ویکی پدیا انگلیسی [1]
[ویرایش] پیوندهای بیرونی
فیلم «پیرمرد و دریا» ساخته ۱۹۵۸
ارنست همینگوی |
---|
مردان بدون زنان • خورشید هم طلوع میکند • وداع با اسلحه • تپههای سبز آفریقا • داشتن و نداشتن • زنگها برای که به صدا در میآیند • پیرمرد و دریا |