از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
نوا، عنوان آلبوم موسیقی است با صدای محمدرضا شجریان و با آهنگسازی پرویز مشکاتیان که در سال ۱۳۶۵ منتشر شد.
این آلبوم در دستگاه نوا آغاز شده و سپس در گوشههایی از شور، بیات ترک و سهگاه ادامه مییابد و به این دلیل، مرکب خوانی نامیده شدهاست. اشعار این آلبوم از سرودههای سعدی، مولانا و بابا طاهر میباشند.
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم |
|
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم |
شوق است در جدایی و جور است در نظر |
|
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم |
روی اَر به روی ما نکنی حکم از آن توست |
|
بازآ که روی در قدمانت بگستریم |
ما را سَری است با تو که گر خلق روزگار |
|
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم |
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من |
|
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم |
ما با توایم و با تو نهایم اینْت بوالعجب |
|
در حلقهایم با تو و چون حلقه بر دریم |
نه بوی مهر میشنویم از تو ای عجب |
|
نه روی آنکه مهر دگر کس بپروریم |
از دشمنان برند شکایت به دوستان |
|
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم |
ما خود نمیرویم دوان از قفای کس |
|
آن میبرد که ما به کمند وی اندریم |
سعدی تو کیستی كه در این حلقه کمند |
|
چندان فتادهاند که ما صید لاغریم |
ما گدایان خیل سلطانیم |
|
شهربند هوای جانانیم |
بنده را نام خویشتن نبُوَد |
|
هر چه ما را لقب دهند آنیم |
گر برانند و گر ببخشایند |
|
ره به جای دگر نمیدانیم |
چون دلارام میزند شمشیر |
|
سر ببازیم و رخ نگردانیم |
دوستان در هوای صحبت یار |
|
زر فشانند و ما سر افشانیم |
هر گلی نو كه در جهان آید |
|
ما به عشقش هزاردستانیم |
تنگچشمان نظر به میوه كنند |
|
ما تماشاکنان بُستانیم |
تو به سیمای شخص مینگری |
|
ما در آثار صُنع حیرانیم |
هر چه گفتیم جز حکایت دوست |
|
در همه عمر از آن پشیمانیم |
سعدیا بیوجود صحبت یار |
|
همه عالم به هیچ نستانیم |
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم |
|
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم |
نه قوتی که توانم کناره جستن از او |
|
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم |
نه دست صبر که در آستین عقل برم |
|
نه پای عقل که در دامن قرار کشم |
چو میتوان به صبوری کشید جور عدو |
|
چرا صبور نباشم که جور یار کشم |
شرابخورده ساقی ز جام صافی وصل |
|
ضرورت است که دردسر خمار کشم |
گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید |
|
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم |
الهی آتش عشقم به جان زن |
|
شرر زآن شعلهام بر استخوان زن |
ز شوقم برفروز از آتش عشق |
|
در آن آتش دلم پروانهسان زن |
هزاران غم به دل اندوته دیرم |
|
به سینه آتشی افروته دیرم |
به یك آه سحرگاه از دل تنگ |
|
هزاران مدعی را سوته دیرم |
جان جهان دوش کجا بودهای |
|
نی غلطم در دل ما بودهای |
آه که من دوش چه سان بودهام |
|
آه که تو دوش که را دیدهای |
رشک برم کاش قبا بودمی |
|
چون که در آغوش قبا بودهای |
زَهره ندارم که بگویم تو را |
|
بی من بیچاره کجا بودهای |
آینهای رنگ تو عکس کسی است |
|
تو ز همه رنگ جدا بودهای |
رنگ رخ خوب تو آخر گواست |
|
در حرم لطف خدا بودهای |
وبگاه شرکت فرهنگی هنری دلآواز