الکساندر دوم روسیه

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

الکساندر دوم
الکساندر دوم

الکساندر دوم امپراتور روسیه بود که در ۱۸۵۶ تاجگذاری نمود.

نیکولاس تزار در حالی درگذشت که فلسفه (تفکر) وی مورد بحث بود. یک سال قبل، روسیه درجنگ کریمه شرکت نمود که این زدو خورد درابتدا در کریمه در گرفته بود. چون روسیه نقش مهمی را در شکست ناپلئون ایفا نموده بود، به عنوان یک کشور شکست ناپذیر از لحاظ نظامی فرض می‌شد، اما زمانی که به جنگ باائتلاف نیروهای توانمند اروپایی پرداخت، ورق برگشت و متحمل خسارات فراوانی در عرصه‌های خشکی و دریایی شد که زوال و ضعف رژیم تزار نیکولاس را نشان می‌داد.

زمانی که الکساندر دوم در سال ۱۸۵۵ به حکومت رسید، تمایل به اصلاحات رواج یافته بود. جنبش روبه افزایش بشردوستانه به وجود آمده بود که بعدها به مخالفین برداری در ایالات متحده پیش از جنگهای داخلی آمریکا پیوست که به (موضوع) رعیتداری حمله می‌برد. در سال ۱۸۵۹، ۲۳ ملیون نفر رعیت در روسیه در شرایطی زندگی می‌کردند که به مراتب بدتر از وضعیت رعایای اروپای غربی دربین تیولداران قرن شانزدهم میلادی بود. الکساندر دوم برآن شد تا به جای آنکه منتظر شود تا نظام ارباب- رعیتی از طریق انقلاب طبقات پایین جامعه منسوخ شود،خود سیستم رعیتداری لغو نماید.

آزادسازی رعایا در سال ۱۸۶۱، یکی از مهم‌ترین وقایع قرن نوزدهم در تاریخ روسیه بود. این سرآغازی بود برای پایان دادن به انحصار قدرت در دست اشرافیون ملاک. آزاد سازی (رعایا) سبب ایجاد منبع تامین نیروی کار آزاد درشهرها شد، صنایع را به حرک درآورد، و طبقه متوسط از لحاظ تعداد و توان افزایش یافتند؛ اما، درعوض آنها زمینها را به عنوان هدیه دریافت می‌کردند و باید به صورت مادام العمر مالیات مخصوصی را به دولت پرداخت می‌نمودند، در عوض اربابان باید بهای گزافی را برای املاکی که از دست داده بودند می‌پرداختند. در موارد متعدد رعایا به استفاده ازفقیر ترین زمینها از لحاظ حاصلخیزی پایان دادند. تمام زمینهایی که به رعایا واگذار می‌شد تحت تملک یک میر(کدخدا) در محله روستایی قرار می‌گرفت که او املاک را بین رعایا تقسیم می‌نمود و بر دارایی‌های آنها نظارت می‌نمود. اگر رعیتداری منسوخ شده بود چراکه براندازی آن براساس شرایطی حاصل شده بود که برای رعایا ناخوشایند بود، اما با وجود اهدافی که الکساندر دوم در نظر داشت، تنشهای انقلابی کاهش نیافت.

تاجگذاری اسکندر دوم در سال ۱۸۵۶
تاجگذاری اسکندر دوم در سال ۱۸۵۶

در اوخر دهه ۱۸۷۰، روسیه و امپراتوری عثمانی مجدداً در بالکان با همدیگر درگیر شدند. از سال ۱۸۷۵ تا ۱۸۷۷، بحران در بالکان با شورشهایی علیه حکومت عثمانی تشدید شد که از سوی اتباع مختلف اسلاوی بود که از سوی ترکان عثمانی سرکوب شده بودند که نزد کشور روسیه آن را بیرحمی بزرگی نسبت به آنها می‌دانستند. ایده ملیگرایانه روسی ، عامل جدی داخلی در حمایت از مسیحیان آزادیخواه بالکانی علیه حکومت عثمانی بود و موجب استقلال بلغارستان و صربستان گردید. در اوایل سال ۱۸۷۷، روسیه از طرف صربستان در این درگیری مداخله نمود، و سربازان داوطلب روسی را برای جنگ با امپراتوری عثمانی به آن نقطه اعزام نمود. طی یکسال روسها به حوالی قسطنطنیه رسیدند و عثمانی‌ها را محاصره نمودند. دیپلماتها و ژنرالهای ملیگرای روسی، الکساندر دوم را وادار نمودند تا عثمانیها به امضای پیمان سن استفانو در مارس ۱۸۷۸ مجبور سازد که بلغارستانی وسیع و مستقل ایجاد می‌نمود که تا نواحی جنوب غربی بالکان امتداد داشت. زمانی که بریتانیا روسیه را به دلیل مفاد پیمان سن استفانو تهدید به اعلام جنگ نمود، روسیه خسته (از جنگ) از موضع خود عقب نشینی نمود. در ژولای ۱۸۷۸ در کنگره برلین، روسیه با ایجاد بلغارستانی کوچک‌تر توافق نمود. درنتیجه، ملیگرایان روسی با میراثی از تلخکامی باقی ماندند که در برابر ناتوانی روسیه از بازگرداندن اتریش- مجارستان و آلمان به روسیه قرار گرفته بود. درنتیجه این ناکامی موجب تحریک تنشهای انقلابی در روسیه گردید.

[ویرایش] جستارهای دیگر